مسائل مربوط به جنگ فرهنگی در انتخابات بعدی چقدر مهم است؟ جیمز برکولت یافتههای تحقیق اخیر خود را خلاصه میکند که نشان میدهد این موضوعات برای افرادی که ارزشهای اجتماعی سنتی دارند برجستهتر است.
آیا بریتانیا در چنگال نوعی «جنگ فرهنگی» است؟ تحقیقات اخیر من نشان میدهد که برخی از مسائل مربوط به جنگ فرهنگی جدید (مانند نمایندگی دگرباشان جنسی) میتواند محرک مهمی باشد که فردی به چه کسی رای میدهد و تأثیر این موضوعات میتواند در قیاس با موضوعاتی مانند خدمات بهداشتی، مالیات و جرم و جنایت؛ برای افراد محافظهکار اجتماعی (کسانی که به اخلاق و هنجارهای سنتی ارزش قائل هستند) انگیزه بیشتری ایجاد کند.
تحقیقات قبلی در مورد نگرشهای مرتبط با جنگ فرهنگی بیشتر بر ایالات متحده متمرکز بوده است، اما کالج پادشاهی لندن شروع به بررسی عمیقتر افکار عمومی در مورد این موضوعات در بریتانیا کرده است و آخرین نظرسنجی نگرش اجتماعی بریتانیا نیز به شکافهای جنگ فرهنگی پرداخته است. با این حال، علیرغم برجستگی آنها در بحثهای سیاسی، رسانهای و آکادمیک، هیچ تعریف توافقشده مشخصی از اینکه موضوع «جنگ فرهنگی» در واقع چیست، وجود ندارد.
برای پرداختن به این موضوع، من یک تعریف اصلی از یک موضوع جنگ فرهنگی ایجاد کردم، که هم موضوع را در نظر میگیرد و هم تقسیمبندیهایی که ایجاد میکند:
موضوع «جنگ فرهنگی» در درجه اول یک موضوع غیراقتصادی است، که تلاش میکند یک جهانبینی اخلاقی را در بخشی از جامعه تثبیت کند، با این امید که این امر به جامعه گستردهتری وارد شود.
این کار با تلاش برای تغییر قوانین، هنجارهای اجتماعی یا نمادهایی که قدرت سیاسی به طور سنتی مستقیماً کنترل نمی کنند (مانند فرهنگ عامه، دانشگاه ها یا تعاملات روزمره بین مردم) انجام می شود.
تقسیمبندی بین «پیشروها» (افراد لیبرالتر) و رأیدهندگان «ارتدوکس» (با نگرشهای محافظهکارانهتر) است.
بحث در مورد این موضوع شامل خصومت متقابل میان فعالان است.
با استفاده از این تعریف، من آزمایش میکنم که موضوعات جنگ فرهنگی جدید در مقایسه با سایر مسائل اقتصادی و غیراقتصادی چقدر از نظر انتخاباتی مهم هستند.
در مطالعهام، شش موضوع جنگ فرهنگی را آزمایش کردم که موضوعات اصلی بحث اخیر را پوشش میدهند: اجازه دادن به ورزشکاران ترنسزن برای رقابت در ورزشهای زنانه، نگهداشتن مجسمههای افرادی که از تجارت برده سود میبردند، پایان دادن به آموزش اجباری تنوع جنسیتی، تنوع برنامه درسی، افزایش نمایندگی دگرباشان در تلویزیون و تلاش برای جلوگیری از لغو سخنرانان دانشگاه.
من به پاسخ دهندگان دو نامزد فرضی را برای رهبری حزب مورد نظر خود ارائه می کنم که هر کدام دو سیاست اقتصادی خاص، یک سیاست طولانی مدت غیراقتصادی و یک موضوع جنگ فرهنگی جدید را تایید می کنند.
سپس میتوانیم اهمیت مسائل «جنگ فرهنگی» را برای رأیدهندگان نسبت به موضوعات دیگر، با مدلسازی میزان احتمال رأیدهی به یک نامزد، بر اساس میزان موافقت پاسخدهنده با مواضع آنها، ارزیابی کنیم.
با استفاده از میزانی که پاسخ دهندگان با سیاستهای نامزدهای خود موافق بودند، متوجه میشوم که سیاستهای جنگ فرهنگی در مقایسه با سایر مسائل اقتصادی و غیراقتصادی، تأثیر خاصی بر رأی دهندگان ندارد. در عوض، به نظر میرسد که همه این مسائل نقشی در این دارند که کسی تصمیم میگیرد به او رای دهد. رای دهندگان قطعاً باورهای جنگ فرهنگی خود را در هنگام تصمیم گیری در مورد اینکه به چه کسی رای دهند، به کار می گیرند، اما سیاست های اقتصادی و طولانی مدت غیراقتصادی همچنان آرا را جابجا می کند.
دادهها همچنین به ما اجازه میدهند تا به تأثیر سیاستهای جنگ فرهنگی بر رفتار رأیدهی بهصورت فردی نگاه کنیم.
نتایج نشان میدهد که مسائل جنگ فرهنگی به طور مداوم پاسخدهندگان «ارتدوکس» را برانگیخته میکند، اما تأثیری متناقض بر رفتار افراد با نگرشهای «مترقی» دارد. به عنوان مثال، پاسخ دهندگان «ارتدوکس» به همه کاندیداهایی که در این آزمایش سیاستهای مترقی را ارائه میکردند، رای دادند و به طور قابلتوجهی به همه کسانی که سیاستهای محافظهکارانهتر پیشنهاد میکردند، رأی دادند. با این حال، تنها سه موضوع بر رأی مترقیان تأثیر گذاشت (نمایش والدین همجنس در تلویزیون، اجبار آموزش تنوع جنسیتی و تنوع در برنامه درسی) و بقیه ناچیز بودند.
همچنین میتوانیم در نظر بگیریم که آیا رایدهندگانی که ارزشهای سیاسی گستردهتری دارند، کم و بیش از جنگ فرهنگی انگیزه دارند یا خیر. پاسخهای آنها به سؤالات نظرسنجی قدیمی به ما امکان میدهد پاسخدهندگان را بر اساس ارزشهای سیاسی اقتصادی (چپ-راست) و غیراقتصادی (لیبرال-محافظهکار) به چهار گروه گروهبندی کنیم:
کسانی که از نظر اقتصادی چپ هستند و از نظر اجتماعی لیبرال هستند اهمیت چندانی به مواضع نامزدها در مورد مسائل جنگ فرهنگی نمی دهند. در عوض، آنها مسائل اقتصادی و غیراقتصادی سنتی را در اولویت قرار می دهند.
در مقابل، رای دهندگان راست اقتصادی و محافظه کار اجتماعی به وضوح جنگ فرهنگی و نیز مسائل سنتی غیراقتصادی را در اولویت قرار می دهند. دو مورد از موضوعات مهم این گروه مربوط به جنگ فرهنگی (تندیس ها و ورزشکاران ترنس) است. کسانی که از نظر اقتصادی چپگرا و محافظهکار اجتماعی هستند نیز به مسائل جنگ فرهنگی انگیزه دارند، اما به میزان کمتری از رایدهندگان راستگرای اقتصادی و محافظهکار اجتماعی. در عوض، رای دهندگان چپ گرا و محافظه کار اجتماعی از نظر اقتصادی بیشتر نگران سیاست های مهاجرت و پناهندگی هستند.
چرا ممکن است مسائل جنگ فرهنگی برای افرادی با ارزشهای اجتماعی سنتیتر نقش بیشتری داشته باشد؟ تا حدی، این ممکن است به این دلیل باشد که سیاستمداران و رسانهها در این سمت از سیاست بر موضوعاتی که در نظرسنجی به آنها اشاره شد تأکید میکردند - مانند پایان دادن به آموزش تنوع طلبی".
یک ایده متفاوت این است که، از آنجایی که حزب محافظه کار - گزینه احتمالی این رای دهندگان - در دولت بود، این پاسخ دهندگان قبلاً احساس می کردند که کنترلی بر مسائل اقتصادی و سنتی غیراقتصادی دارند، اما نه بر مسائل فرهنگی که خارج از کنترل مستقیم دولت هستند. این احساس ممکن است زمانی تشدید شود که بریتانیا هنوز تغییرات فرهنگی مترقی را تحت یک دولت محافظه کار تجربه می کند، که این رای دهندگان ممکن است احساس کنند در مقابله با آن به اندازه کافی شکست خورده است.
در عین حال، این واقعیت که مترقیها به طور مداوم به تغییر فرهنگی مترقی رأی نمیدهند، حاکی از شکاف بین اولویتهای فعالان مترقی است که برای تغییر فرهنگی مزبور فشار میآورند، و رایدهندگان مترقی کمتر درگیر. در عوض، این رأی دهندگان بیشتر به مسائل اقتصادی و غیراقتصادی دیرینه توجه دارند.