این متن توسط محمد علی احسان، نویسنده و پژوهشگر غیرمقیم در بخش پژوهش و تحلیل مؤسسه مطالعات راهبردی پاکستان و استاد یار دانشگاه دفاع عالی کراچی در سایت اکسپرس تربیون پاکستان منتشر شده است.
متن آشکارا جانبدارانه است و باید آن را از زاویه دید پاکستانی مورد مطالعه قرار داد. از این منظر این متن به ما درکی تازهتر از حضور عوامل فرهنگی در عمق استراتژی دفاعی پاکستانیها میدهد.
هند در پی کسب شکوه بود و زمانی که این هدف به محور اصلی جنگ تبدیل شد، تنها نتیجه ممکن، درگیری در "نبردی برای حفظ اعتبار"[1] بود. نبرد برای حفظ اعتبار به معنای تلاش برای تأثیرگذاری بر ادراک عمومی و کنترل روایتها است؛ در این نوع نبرد، بازیگر با استفاده از تمامی ابزارهای ممکن به جز درگیری نظامی مستقیم، سعی در تضعیف اعتبار رقیب خود دارد.
هند در طی مدتها این رویکرد را دنبال کرد؛ با انتشار اطلاعات نا درست، دستکاری افکار عمومی در داخل و خارج کشور و انجام تبلیغات منفی علیه پاکستان. این کشور باید محدودیتهای نبرد برای حفظ اعتبار را درک میکرد و از اقدام نظامی علیه پاکستان که بخشی از این نبرد بود، خودداری مینمود.
دوره کوتاه درگیری اخیر با هند دو نکته را آشکار کرد:
یکی تفاوت فناوری و دیگری تفاوت ماهیت دو طرف درگیر. هند در نبرد برتری فناوری شکست خورد و در حالی که تلاش میکرد مقاومت ملی پاکستان را تضعیف کند، به طور فاجعهباری میزان شور و انگیزه ملی ما را نادیده گرفت.
پس از حادثه پهلگام، هند کشوری متفاوت شده است؛ اعتبار سیاسی و نظامی آن خدشه دار شده و یکی از ارکان حیاتی قدرت سیاسی یعنی اعتبار نظامی را از دست داده است. در رأس این ناکارآمدی سیاسی و نظامی، نخست وزیر این کشور نارندرا مودی قرار دارد؛ رهبری که با تصمیمات شتاب زده و جاه طلبیهای تهاجمی خود، صلح و امنیت منطقه را به خطر انداخته و نشان داد نیازمند کنترل است.
وزیر امور خارجه هند جایشانکار با ادعای اینکه پاکستان از طرح حمله به اردوگاههای توریستی مطلع بوده و ارتش پاکستان نباید دخالت میکرد، خود را به سخره گرفت. این ادعا شباهت زیادی به مدل توجیه مقامات رژیم صهیونیستی دارد که آن را هنگام اجرای عملیاتهای خشونتآمیز و وحشیانه در غزه و لبنان به کار میبردند. دفاع غیرمنسجم و غیرقابل قبول هند از این اقدام، حتی مردم خود این کشور را نیز به شک و تردید درباره روایت رسمی دولت شان واداشته است.
اطلاعات، پایه و اساس ساختن واقعیت است. پاکستان در انتقال تصویر واقعی تجاوز هند، نه تنها از طریق کانالهای رسمی، بلکه از طریق رسانههای جمعی موفق عمل کرد.
با توجه به موفقیت ما در جنگ اطلاعاتی و رسانه ای، دولت باید پیشقدم شود و سیاست خارجی خود را بازنگری کند و تغییر دهد و دیپلماسی عمومی را در مرکز توجه قرار دهد. فعالان دیجیتال و مردم وطنپرست باید به طور کامل به اینترنت و شبکههای اجتماعی دسترسی داشته باشند تا بتوانند روایت پاکستان را ترویج داده و روایت هند را به چالش بکشند.
هدف اصلی دیپلماسی عمومی، تأثیرگذاری بر محیط سیاست خارجی است و پاکستان باید به تشویق مردم برای ساختن روایت معتبر ضد هندی ادامه دهد؛ روایتی که هند را به عنوان عامل اصلی تروریسم و تهدیدی برای صلح و امنیت منطقه معرفی کند.
مردم باید در ساخت این روایت مشارکت فعال داشته و آن را به جهان منتقل کنند. همچنین، مخاطبان داخلی هند باید با واقعیتهای تلخ و حقیقت اصلی در پشت ماجراجویی سیاسی و نظامی نخبگان خود مواجه شوند. این تلاش باید با حضور پررنگ و صدای رسا در تمامی شبکههای اجتماعی انجام شود تا بر افکار عمومی هند تأثیر گذاشته و ناکارآمدی و شکست نخبگان سیاسی و نظامی آن کشور را به جهانیان نشان دهد.
جوزف نای، استاد دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز قدرت نرم، قدرت نرم را توانایی دولت در تعیین دستور کار میداند. مطمئنم تجاوز هند اراده ما را برای تدوین یک دستور کار اصلاح شده علیه دولت هند تقویت کرده است؛ دستوری که باید فراتر از نظریه دو ملت و گذشته حرکت کند و بحث را به تعریف تروریسم و سیاست دولتی هند در صدور تروریسم در منطقه و جهان معطوف سازد.
مردم ما باید به طور مستمر و فعال از طریق شبکههای اجتماعی این روایت را به جهان منتقل کنند. دیپلماسی رسمی و دیپلماسی عمومی باید هماهنگ عمل کنند تا این هدف محقق شود.
سایه جنگ همچنان بر فراز منطقه است و تا زمانی که نخست وزیر مودی در قدرت است، پاکستان باید انتظار بدترین واکنشها را از سوی دولت هند داشته باشد. با این حال، موفقیت ما در نبرد رسانه ای، فرصت مناسبی برای تقویت نقش دیپلماسی عمومی در سیاست خارجی فراهم کرده است.
در حالی که باید همواره هوشیار بود و نیروهای نظامی آماده مقابله با هر تجاوز احتمالی باشند، نباید از اهمیت هنر سیاست ورزی و نقش نوین دیپلماسی عمومی غافل شد. جوزف نای سه بعد اصلی دیپلماسی عمومی را اینگونه معرفی میکند:
اول، ارتباط مستمر است که باید مبتنی بر مشارکت گسترده عمومی و استمرار باشد. تیمهای دیجیتال دولتی ممکن است برای کنترل اطلاعات نادرست فعالیت کنند، اما این ارتباط مستمر باید از تمام پلتفرمهای عمومی ادامه یابد تا روایت ملی ترویج شود و مورد پذیرش جهان قرار گیرد.
دوم، ارتباط استراتژیک است که باید بر اهداف کلان سیاست خارجی مبتنی باشد و فراتر از اهداف خاص مانند ساخت روایت ملی حرکت کند. این ارتباط شامل تعامل رهبر به رهبر، برگزاری اجلاسها و تعاملات فرهنگی و اجتماعی مانند رویدادهای ورزشی است که به تسهیل ارتباط استراتژیک کمک میکند.
سوم، ساختن روابط پایدار است که بر این اصل استوار است که تمامی اختلافات قابل حل هستند و نقطه اوج موفقیت دو بعد نخست دیپلماسی عمومی محسوب میشود.
در نهایت، همانطور که وینستون چرچیل گفته است، در زمان صلح باید به دنبال حسن نیت بود. ما در جنگ اراده خود را نشان دادیم، اکنون باید استاندارد دیپلماسی رسمی و عمومی خود را ارتقا دهیم، از جشن گرفتن پیروزی دست برداریم و آنچه چرچیل "شکوه و بزرگواری در پیروزی"[2] نامیده است را به نمایش بگذاریم.
[1] war of reputation
[2] Magnanimity in victory