سیاست های اسلامگرایان اخیرا الهام بخش برخی از جنبش های ضد امپریالیسم در خاورمیانه شده است. به همین دلیل به نظر می رسد جریان های چپگرا باید در این زمینه فکری کنند زیرا تمایل میلیون ها نفر -به ویژه در خاورمیانه- به این جنبش ها رو به افزایش است و گروه هایی مانند حماس در غزه، حزب الله در جنوب لبنان، اخوان المسلمین در مصر و نظام اسلامی در ایران در حال افزایش نفوذ خود در این باره هستند.
از سویی دیگر برای نمونه در استرالیا امپریالیسم تلاش می کرد طی پوشش رسانه ای خود از اعتراضات دانشجویی در دانشگاه سیدنی و مسلمانانی که در آن از فلسطین سخن می گفتند را افرادی با ایدئولوژی خطرناک اسلامگرایی نشان دهد. همچنین دولت استرالیا به شکل نفاق برانگیزی حماس و حزب الله را گروه هایی تروریستی و حامیان مقاومت فلسطین را حامی تروریسم معرفی می کند و چنین فشار رسانه ای در خصوص استرالیایی هایی که برای جنگ در غزه به مناطق اشغالی سفر می کنند، وجود ندارد.
اگر می خواهیم با امپریالیسم و سرمایه داری به صورت مؤثر مبارزه کنیم، نیازمند فهم ماهیت جنبش های اسلامی هستیم. در واقع هنگامی که این موضوع با جنبش های اسلامی مرتبط می گردد، چپگرایان دو اشتباه را مرتکب می شوند:
1-اشتباه اول این باور است مبنی بر اینکه "همگی اسلامگراها واپسگرا و مرتجع هستند". بلکه برخی از چپگراها فکر می کنند اسلام سیاسی نوعی از فاشیسم است و علت آن نگرش هایی است که اسلامگراها در خصوص مسائلی مانند همجنسگراها و زنان دارند.
2-اشتباه دوم این است که به علت مبارزه اسلامگرایان با استعمار و امپریالیسم، این باور وجود دارد که آنان در ضد امپریالیسم بودن پیشرو هستند.
عامل دین
بخشی از علت اشتباه در فهم جنبش های اسلامگرا به دلیل اشتباه در فهم قدرت دین می باشد. دین می تواند الهام بخش جنبش های سیاسی باشد و نقشی را در نزاع های اجتماعی ایفا کند. برای نمونه در بیشتر اوقات نزاع میان بریتانیا و ایرلند شمالی به شکل یک نزاع دینی میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان به تصویر کشیده می شود اما در واقع ماهیت این نزاع مبارزه برای آزادی ملت ایرلند از استعمار بریتانیاست. بر همین اساس نگرشی که چپگرایی باید در مقابل جنبش های سیاسی اسلامگرایان اتخاذ کند باید طبق نقشی باشد که این جنبش ها در مبارزه در مقابل امپریالیسم و استعمار ایفا می کنند و نه طبق عقاید دینی آنان.
برای نمونه اسلامگرایان در بسیاری از اوقات بر اساس آموزش های پیامبر خود دعوت به مبارزه با ستم کرده و این را باعث نجات مردم از سخت زندگی در سایه سرمایه داری و امپریالیسم می دانند. در همین راستا طبقه های اجتماعی و اقتصادی مختلفی از جنبش های اسلامی حمایت می کنند. یکی از این طبقه ها ثروتمندان هستند. برای نمونه در مصر "خیرت شاطر" از رهبران اخوان المسلمین است و او از سرمایه داران مصری می باشد. چه بسا یکی از دلایل حمایت بخشی از سرمایه داران از این جنبش ها حمایت دولت از بخش دیگری از سرمایه داران می باشد و این باعث می شود منافع بخش حمایت نشده از سرمایه داران و اسلامگرایان در اتحاد با یکدیگر واقع شود.
طبقه فقرا هم حامی جنبش های اسلامی هستند. از نظر فقیران سرمایه دارانی که اقتصاد را اداره می کنند و سبک زندگی غربی دارند، از اسلام به دور می باشند و این طبقه از چنین جبش هایی حمایت می کند زیرا این جنبش ها دولت هایی را محکوم می کنند که در فراهم نمودن اشتغال و حل نیازهای اساسی زندگی ناکام مانده اند. طبقه بعدی دانشجویان فارغ التحصیل هستند و این افراد بخشی از طبقه متوسط نوظهوری می باشند که شغلی با دستمزدی متناسب با مدارک تحصیلی خود پیدا نمی کنند.
رشد اسلام سیاسی
اسلامگرایی هواداران گسترده ای در جوامع خاورمیانه پیدا کرده است. علت این امر شوک هایی است که این منطقه در اثر تسلط امپریالیسم بر جوامع آن از اواخر قرن 19 به خود دیده است. البته در ابتدا نیروهای ملیگرایی سکولار جنبش های ضد استعمار را رهبری کردند اما این نیروها در تحقق رفاه و استقلال ناکام ماندند و این امر به نیروهای اسلامگرا فرصت ظهور داد. از سویی دیگر در دهه های 40 و 50 سوسیالیسم اعتبار خود را به دلیل سیاست های سرکوبگرایانه استالین از دست داد و این در حالی بود که احزاب کمونیست هم در کنار حاکمان ملیگرای سرکوبگر ایستادند و این عامل هم در ظهور قوی تر اسلامگرایان به عنوان تنها گروه های ضد امپریالیسم سهیم بود.
یکی از نمونه های مطالب یاد شده مصر است. جمال عبدالناصر انقلابی را علیه هژمونی بریتانیا بر مصر رهبری کرد و در سال 1954 به قدرت رسید و کانال سوئز را ملی کرد و در تمام خاورمیانه به او به عنوان قهرمان مبارزه با امپریالیسم نگاه می کردند. با این حال متحدان نظامی وی از این گفتمان دست کشیده و با رژیم صهیونیستی و امپریالیسم غربی صلح کردند و سیاست های بازار آزاد را اتخاذ نمودند. از سویی دیگر در زمان عبدالناصر، حزب کمونیسم از او حمایت بی حد و حصر کرده بود و به او آزادی عمل برای تسلیم و سیطره بر طبقات مختلف و مخالفان را داد زیرا از نظر آنان شیوه مبارزه او منجر به استقلال می شد. اما سیاست های عبدالناصر منجر به سرکوب مخالفان سکولار و رها کردن فضای مخالفت فقط برای اخوان المسلمین به عنوان تنها نیروی اپوزیسیون بزرگ در کشور شد.
در پایان باید گفت ضروری است چپگراها میان گروه های اسلامگرایی مانند حماس و حزب الله که دارای پایگاه اجتماعی هستند و داعش تفاوت قائل شوند زیرا داعش نتیجه جنگ های مذهبی در عراق و سوریه و مورد حمایت قدرت های منطقه ای امپریالیست و سرکوبگر مانند عربستان است و از سویی دیگر باید از گروه های اسلامگرایی مانند حماس در مبارزه خود مقابل اشغالگران یا اخوان المسلمین در مبارزه خود در مقابل دیکتاتوری حمایت کنند و این حمایت به معنای تأیید شیوه حکومت داری این گروه ها یا برای نمونه دیدگاه های آنان در مسائلی مانند زنان و همجنسگرایان نیست اما نباید در این راه از دولت ها حمایت کرد زیرا تقویت آنها به معنای سرکوب چپگرایان است. در واقع چپ ها می توانند گاهی در کنار اسلامگرایان باشند اما هرگز نمی توان در کنار دولت های امپریالیست بود.