جنگ غزه و پیامدهای پیرامونی آن در سرتاسر خاورمیانه -مانند مشارکت گروههای مقاومت از یمن تا عراق و لبنان، و احتمال وقوع یک جنگ فراگیر –جاهطلبیهای منطقهای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را نیز با چالشی جدی مواجه کرده است؛ این در کنار وابستگی دیرین شش کشور به ایالات متحده، نگاه اعضای شورای همکاری، به ویژه عربستان و امارات به انتخابات 2024 آمریکا را نیز تحت تأثیر قرار داده است؛ بدین معنا که این کشورها پیروزی دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواه را بر کامالا هریس از حزب دموکرات ترجیح میدهند.
اگرچه رویکرد و سیاستهای احتمالاً دیپلماسیمحور کامالا هریس میتواند ثبات و امنیت لازم برای تحقق اهداف این کشورها را به همراه داشته باشد، با این حال، باز هم آن ثباتی که عربستان و امارات دنبالش هستند، نخواهد بود.
دونالد ترامپ در سیاستهای خود، رویکردی معاملهای و تجارتمحور داشت؛ و معیارهای سیاسی مانند حقوق بشر، آزادی بیان و.. را نادیده میگرفت؛ و از همین رو، در دوره ریاستجمهوری او حاشیهنشینان خلیج فارس از حمایت گسترده و بیسابقه واشنگتن -ازجمله قراردادهای کلان تسلیحاتی- برخوردار شدند. همچنان که سیاستهای سختگیرانه دولت ترامپ در برابر ایران، ازجمله کارزار فشار حداکثری نیز، دقیقاً همان چیزی بود که کشورهای شورای همکاری میخواستند[1].
از دیگر سو، هریس در تعامل با مسائل منطقهای، رویکرد دیپلماتیکتر و ملاحظه همه بازیگران اصلی -ازجمله ایران- را ترجیح میدهد. این درحالی که ترامپ در دوران ریاست جمهوریاش، کاملاً طرف کشورهای خلیج فارس ایستاد و بر همین مبناست که ریاض و ابوظبی پیروزی دونالد ترامپ را فرصتی برای تقویت و تحقق بلندپروازیهای منطقهای خود میدانند.
کشورهای عربی خلیج فارس -به طور مشخص عربستان سعودی- درپی برتری نظامی بر همسایگان منطقهای هستند؛ پیمان دفاعی-امنیتی کلانی که همواره میان این کشور و ایالات متحده مطرح بوده نیز بر پایه همین رویکرد است. ریاض و ابوظبی برای مقابله با تهدیدات موشکی و پهپادی دشمنان منطقهای -و به ویژه از سوی محور مقاومت- خواهان سامانههای پدافندی پیشرفته و نیز پیمانی دفاعی و امنیتی از این دست هستند[2].
اگرچه عربستان سعودی و ایران از سال 2023 رسماً روابط خود را از سرگرفتند، اما ریاض همچنان تهران و گروههای منتسب به آن در منطقه را بزرگترین تهدید برای امنیت و سیاستهای خود میداند. از همین رو، اظهارات کامالا هریس مبنی بر آمادگی برای ازسرگیری مذاکرات هستهای با تهران، میتواند یک معضل نگرانکننده برای راهبرد ریاض باشد؛ و همزمان، نگرانی کشورهای شورای همکاری از سیطره منطقهای ایران را نیز برانگیزد[3].
این نگرش کشورهای شورای همکاری، در چرخش هرچه بیشتر آنها به سمت چین در دوره ریاستجمهوری جو بایدن دموکرات نیز کاملا مشهود بوده است. در واقع، از آنجایی که دولت پکن بدون ملاحظات سیاسی و حقوق بشری، سراغ این کشورها رفت، و بیشتر تمرکز بر همکاری تجاری و اقتصادی بود، با استقبال گرم آنها نیز مواجه شد؛ تا جایی که این همکاریها به حوزههایی مانند انرژی هستهای و حضور -گاه پنهانی- نظامی نیز کشیده شده، و حساسیت واشنگتن را هم برانگیخته است.
اما این ترجیح کشورهای خلیج فارس، بدون هزینه هم نیست. یکی از عناصر لازم برای تحقق ثبات مدنظر این کشورها، حل درگیریها در سرزمینهای اشغالی است؛ اگرچه از نگاه آمریکا، حمایت از رژیم صهیونی همواره در اولویت بوده و هست، اما به هرحال، هم کشورهای خلیج و هم دولت آمریکا به پایان این درگیریها نیاز دارند.
دونالد ترامپ در دوره ریاستجمهوری، برای حل این مسئله، پیمان ابراهیم و به رسمیتشناسی اسرائیل را مطرح کرد و موفق به جذب دو عضو از شورای همکاری یعنی امارات و بحرین به این پروژه شد؛ بر همین اساس، میتوان حدس زد که درصورت ادامه دولت وی در دور دوم، سعودی سومین عضو شورا بود که به آنها میپیوست. اگرچه مذاکرات عادیسازی سعودی در دولت بایدن نیز ادامه داشته، اما نگرانی ریاض از تهدیدات منطقهای، همچنان پابرجا بوده است؛ نگرانیای که با عملیات طوفانالاقصی نه تنها تقویت و به واقعیت بدل شد، بلکه روند مذاکرات را -اگر نگوییم متوقف اما- به پایینترین سطح ممکن رساند.
اما آنچه باعث میشود ریاض در چنین شرایطی، حضور ترامپ در کاخ سفید را ترجیح دهد، همان سیاستهای سختگیرانه او در قبال ایران و گروههای مقاومت است؛ و در واقع، در آن صورت، ریاض با خیال راحت، دستکم از بابت تهدیدات، میتواند سر میز مذاکرات بنشیند.
از دیگر مسائلی است که پیروزی ترامپ میتواند درپی داشته باشد، واگرایی درونی شورای همکاری خلیج فارس است. اگرچه اعضای شورای همکاری ترامپ را بر هریس ترجیح میدهند اما، برآیند سیاستهای او، علیرغم مزایای نظامی، امنیتی و اقتصادی که برایشان به همراه دارد، میتواند رقابت درونی این کشورها را نیز تشدید کند. بحران محاصره قطر (همزمان با دولت ترامپ) و نیز رقابتهای پیدا و پنهان سعودیها و اماراتیها به ویژه در زمینههای اقتصادی در سالهای اخیر، نمونههایی از این واگرایی است.
اما آیا پیروزی ترامپ الزاماً با تحقق خواستههای سران خلیج فارس همراه خواهد شد؟ نشانهها و پیشینهها چنین چیزی را تأیید نمیکند؛ در واقع اعتماد این کشورها به ایالات متحده -به ویژه در زمینه امنیتی که اولویت آنهاست- در موارد متعددی مخدوش شده است؛ و نمونه بارز آن، خودداری دولت ترامپ از پاسخ به حمله به تأسیسات نفتی آرامکو در سال 2019 بود[4]. به دیگر سخن، تسلیحات کلانی که این کشورها از آمریکا دریافت کردند نه در 8 سال جنگ یمن کارآمد بود و نه در دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی آنها.
این در کنار مقاومت حداکثری ایران در برابر کارزار فشار حداکثری ترامپ، سران شورای همکاری را به این نتیجه رساند که هدف واکنش یا تهدیدات ایران، اغلب به جای آمریکا یا اسرائیل، متمرکز بر منافع موجود در خلیج فارس بوده است؛ و لذا آنها هزینه تصمیماتی را میپردازند که بدون مشورت با این دولتها و یا رعایت منافعشان گرفته میشود. از همین رو، دریافتند که هرگونه سیاست دشمنی با ایران -به جز اقدامی مانند حمله به عراق که منجر به تغییر نظام شود- با امنیتشان مغایرت دارد[5]. بر همین اساس هم بود که عربستان سعودی، امارات و بحرین گفتوگوهای دوجانبه با تهران را آغاز کردند. بنابراین، ترجیح نامزد جمهوریخواه از سوی سران خلیج فارس بیشتر از باب ترجیح بد بر بدتر است تا انتخاب گزینه ایدهآل.
[1] https://www.ft.com/content/100faf07-ffe1-4f93-b27c-c832f8278f92#:~:text=Maximum%20Pressure%20Campaign
[2] https://arabic.cnn.com/middle-east/article/2023/10/03/biden-allies-gulf-ironclad-scurity-pack
[3] https://www.foxnews.com/politics/ex-obama-official-predicts-harris-seek-new-iran-nuclear-deal-has-goal?msockid=1c5dd83362a168cd0ff5cd296338698c
[4] https://www.aljazeera.net/politics/2019/9/16/هجوم-أرامكو-واشنطن-خيارات-الرد-ترامب
[5] https://www.stimson.org/2024/walking-a-tightrope-how-gulf-states-are-navigating-the-iran-israel-conflict/