اربعین؛ آزمایشگاه سیاستگذاری مهاجرتیِ کلانمحورِ تمدنی
پیادهروی اربعین تنها یک رویداد مذهبی مقطعی زمانی-مکانی نیست؛ بلکه جلوه بارز تبلور "الگوی حکمرانی بدیل" است که تنها یک نمود و نمادش، نحوهٔ مواجههٔ آن با مفهوم «مرز» و «هویت» است.پدیده شکوهمند پیادهروی اربعین همچون آزمایشگاه زندهای است که هر سال ثابت میکند مرزهای ساختگی دولت-ملتها در برابر ارادهٔ امت اسلامی تاب نمیآورد.امسال نیز همانند سالهای گذشته، چندین هزار زائر مهاجر افغانستانی مقیم جمهوری اسلامی ایران با استفاده از «دفترچه خادم» یا «سند مسافرتی خادم» توانستند بهصورت قانونی و نسبتا با کمترین دغدغه بروکراتیک اداری-قانونی در این کاروان عظیم معنوی شرکت کنند.این سازوکار، که حاصل رایزنیهای ارزشمند و اثربخش جمهوری اسلامی ایران با عراق در سالهای اخیر است، نشان میدهد که وقتی نگاه کلانِ فرهنگی-تمدنی بر سیاستگذاری مهاجرتی حاکم باشد، حتی پیچیدهترین چالشهای حقوقی مانند مسئلهٔ تابعیت و عبور از مرزها، به جای «بحران»، به «فرصت» تبدیل میشوند. اما پرسش اینجاست: چرا چنین الگویی تنها به اربعین محدود میشود؟ آیا زمان آن نرسیده که چنین "نگاه کلان فرهنگی-تمدنی"، که در اربعین بهوضوح کارآمدی خود را اثبات کرده؛ به سایر عرصههای سیاستگذاری مهاجرتی که تمام زیست مهاجرین بدان گره خورده است، از اقامت، آموزش و اشتغال تا بهداشت و مسکن و... و در یک کلام وضعیت مهاجرین از ادغام اجتماعی-فرهنگی صورت گرفته در طول بیش از چهل سال اخیر به ادغام حقوقی مهاجرین نیز تعمیم یابد؟
موکبِ عمودِ ۷۰۵؛ نمادی از موفقیت دیپلماسی و جنگ نرم
در عمود ۷۰۵ پیادهروی اربعین امسال، صحنهای دیدنی توجهام را جلب نمود: «موکب خدمات درمانی و سلامت سلام»، موکب مهاجرین افغانستانی استان البرز که بخش عمده آن توسط پزشکان، پرستاران و دانشجویان رشتههای پزشکی مهاجر افغانستانیِ مقیم ایران اداره میشد و به زائران از هر ملیتی خدمات رایگان ارائه میداد. این تصویر، چند پیام کلیدی قابل توجه داشت:
ظرفیت دیپلماسی عمومی: این موکب، به مثابه یک ابتکار بومی-مردمی، بهتنهایی از صدها گزارش رسانهای ضدایرانی و ایرانهراسانه در زمینهٔ مهاجرین افغانستانی اثرگذارتر بود. اینجا، «مهاجر» نه بهعنوان «بار اقتصادی»، که بهعنوان «سفیر سلامت» ظاهر شد.
روایتسازی و جنگ نرم: در جهانی که رسانههای غربی مهاجران مسلمان را به مثابه «تهدید» تصویر و روایت میکنند، چنین موکبهایی بهترین پاسخ است که مهاجرین بهرغم وجود همهٔ محرومیتها و محدودیتهایی که با آنها مواجهاند؛ نه تنها مصرفکننده نیستند، که خود
تولیدکنندهٔ «امنیت» و «خدمات» هم هستند.
از کربلا تا تهران؛ چرا این نگاه تمدنی تعمیم نمییابد؟
اگر جمهوری اسلامی ایران توانسته است در فضای پیادهروی شکوهمند اربعین، مهاجرین افغانستانی را از حاشیه به متن بیاورد و آنها را نه بهعنوان «مشکل»، که بهعنوان «خادمین حسینی» ببیند؛ پس چرا در سایر حوزهها هنوز شاهد تداوم نگاههای امنیتی-حاشیهای به مسأله حضور مهاجرین هستیم؟آیا وقت آن نرسیده که «دفترچه خادم» به «کارت هویت امتی» ارتقا یابد؟ یا نمونه موکب ارائه خدمات بهداشتی-درمانی مهاجرین افغانستانی در عمود ۷۰۵ مسیر نجف-کربلا، به شبکهای از کلینیکهای دواطبانه مهاجرین افغانستانی در سایر شهرهای ایران و افغانستان تبدیل شوند؟ آن هم در شرایطی که کشور در مساله کمیت و کیفیت کادر بهداشت و درمان با مساله جدی مواجهه است؟ ظرفیتهای پیادهروی شکوهمند اربعین فراتر از آن است که در تصور و تخیل بگنجد؛ تنها با توجه به مفهومی که میتوان از آن به دیپلماسی اربعین تعبیر نمود که به نحوی در آن، ایران و عراق و افغانستان و مهاجرین افغانستانی در یک کاروان واحد قدم میزنند؛ شایسته و بایسته است که به سایر ابعاد و بسترهای دیپلماسی اقتصادی و فرهنگی نیز تسری یابد.آنچه میتوان به حیث جمعبندی یادداشت حاضر و به مثابه توجه تاکیدی بر الگوگیری اربعینی افزود، همین است که پیادهروی اربعین ثابت کرده که طرحواره "امت اسلامی" و نگاهِ "امتمحور" تنها یک شعار نیست؛ یک واقعیت اجراشدنی و در حال شدن است.دفترچهٔ خادم، موکبهای مهاجرین افغانستانی، و میزبانیهای مشترک نشان میدهند که اگر اراده باشد؛ میتوان حتی در جهانِ اسیرِ دولت-ملتها، مرزها را به راحتی به چالش کشید. حال، سؤال این است: آیا این نگاه و رویکرد، میتواند از «فقط اربعین» خارج شود و به «سیاست کلی» تبدیل گردد؟ پاسخ به این سؤال، نه فقط آیندهٔ مهاجرین افغانستانی در ایران، که آیندهٔ گفتمان تمدنیِ را نیز تعیین خواهد نمود.