تغییر و تحولات اخیر فرانسه، بار دیگر بازخوانی پدیده جهانی شدن را پر اهمیت کرد. جهانی شدن برای اکثر خوانندگان آنقدر دور به نظر میرسد که ممکن است به درستی به آن اهمیت چندانی ندهند. مایک سالیوان، نگارنده متن، باور دارد که با فروپاشی جهانیسازی، ویژگیهای قابل توجه آن یعنی صلح، تورم پایین و رفاه بینالمللی نیز از دست میرود.
هفته گذشته سه اتفاق افتاد که جهانی شدن یا نابودی آن را در ذهن نویسنده پر رنگ کرده است. نویسنده بیان دارد که ابتدا درنشست Rencontres Economiques، با یک وزیر سابق اقتصاد آلمان که مدعی بود موج جدیدی از جهانی شدن در شرف شروع است، دعوا داشته است. به زعم نویسنده، این ادعا خیالی به نظر میرسید، به ویژه اینکه اقتصاد آلمان بین اتکا به چین، نیاز به همسویی بهتر با ایالات متحده، سیاست فاجعه بار انرژی و شیفتگی به روسیه که هنوز با جنگ در اوکراین شکسته نشده است، فاصله دارد. سالیوان سپس اظهار داشت:« با توجه به اینکه جهانی شدن به جهانی اشاره دارد که به هم وابسته و به هم پیوسته است، این اشتباه است که تصور کنیم در دنیای جهانی شده زندگی میکنیم که وابستگیها در حال تغییر هستند (برای مثال ایالات متحده و اروپا میخواهند بسیار کمتر به چین وابسته باشند) در حالی که ایالات متحده و چین به سختی ارتباط سیاسی و سیاسی دارند و در ذهن بسیاری در شرف آغاز جنگ هستند.»
دومین برخوردی که سالیوان را به فکر جهانی شدن انداخت این بود که با پروفسور بری آیچنگرین، مقام بینالمللی در زمینه ارز و جریانهای مالی، برخورد داشت. آیچنرین در مقاله خود با عنوان «جهانی شدن و رشد در دنیای دو قطبی» نمودار میکند که چگونه تجارت (نسبت به تولید ناخالص داخلی)، یکی از اصول جهانی شدن، با بادهای مخالف شدیدی مواجه شده است اما در سطوح بالا باقی مانده و تا حدودی مسیر خود را تغییر داده است (جریانهای تجاری و سرمایه گذاری به کشورهایی مانند مکزیک و ویتنام کشیده شده است). جریانهای سرمایه و مالی باز هم بیشتر شدهاند. این مقاله تلاشهای چین برای تعمیق بازارهای مالی و تقویت استفاده از پول خود را توضیح میدهد (اگرچه اقتصاد سیاسی آن مانع بزرگی برای این امر است).مقاله آیچنگرین، عمدتا بر اساس آنچه ما در تجارت و جریان سرمایه میبینیم، تصویری از خطوط جهانی شدن را به گونهای که ما آن را میشناسیم، ترسیم میکند. با این حال، من معیارهای دیگر جهانی شدن ،جریان مردم، جریان گردشگری و آموزش خارج از کشور، جریان ایدهها و گفتمان سیاسی و دیپلماتیک بین ملتها، را به این بحث اضافه میکنم. در مورد بسیاری از این معیارها، دیوارها در حال بالا رفتن هستند و نمیتوان از وجود اجماع در مورد یک سیستم جهانی یا روش انجام کارها صحبت کرد.
سومین موردی که سالیوان را به فکر فرو برد، ایده چرخههای ریسک پذیری (کوتاهمدت و بلندمدت) در بازارها و اقتصادها است. در آن زمینه، این ایده که ما در حال عبور از یک «رژیم» اقتصادی بلندمدت (جهانی شدن، به چیز دیگری هستیم) مناسب بود. Interregnum یا دوره شکستن (کاهش عدم توازن ناشی از جهانی شدن مانند آسیب آب و هوا و بدهی) و ایجاد (نهادهای جهانی جدید و ادغام فناوری در اقتصادها و جوامع) خواهد بود. این یک فرآیند پر سر و صدا و پر هرج و مرج خواهد بود و موفقیت آن هنوز مشخص نیست.
در حال حاضر، سالیوان معتقد است حداقل کاری که باید انجام بشود این است که پذیرفته شود جهانی شدن گذشته است و برای آینده فکری بشود.