در فضای رقابتهای منطقهای سنگین و پیچیده غرب آسیا، سرنگونی اسدها برای برخی از بازیگران آن، تراژیک و خسارتبار، برای برخی دیگر آغاز دوره فرصتی طلایی و برای سعودی و امارات گنگ و گیجکننده بود. این رخداد همانقدر که برای ایران و حزب الله و دیگر بازیگران محور مقاومت خسارتبار بود، برای محور ترکی-قطری آغاز دوره فرصتهای طلایی به شمار میرود. گروه سوم این بازیگران، یعنی سعودی و امارات، تلاش کردند در این مدت عمدتا با سکوت و اتخاذ مواضع محتاطانه روند تحولات را پیگیری کرده و با ارسال سیگنالهای متفاوت نبض هیئت حاکمه جدید سوری را بسنجند.
لذا تا بدینجا واکنش بازیگران خلیج فارس به صعود اسلامگرایان به قدرت در سوریه با وجود تفاوتها، نشاندهنده این موضوع است که سعودی، امارات و حتی قطر با نگرانی از بالا گرفتن خشونت و تشدید بیثباتی در این کشور و به تبع آن از کنترل خارج شدن اوضاع و نگرانی از بازگشت مجدد نفوذ ایران، تلاش دارند با وضعیت دوفاکتوی سوریه همراهی نمایند. اما با این وجود، واکنش این کشورها به این اتفاق بعضا قابل پیشبینی و بسیاری از آنها غیر منتظره بود.
قطر که از زمان انقلابهای ۲۰۱۱ حامی جنبشهای اسلامگرایانه در منطقه خصوصا در سوریه به حساب می آمد، به سرعت تغییرات در سوریه را پذیرفته و به حاکمان جدید دمشق کمکهای مالی و دیپلماتیک وعده داد. چنین واکنشی از دولتی که در سال ۲۰۲۳ از عادیسازی روابط با سوریه باوجود پذیرش مجدد دمشق در اتحادیه عرب، خودداری کرده بود، همخوانی داشت. لذا این واکنش با اولویتهای کلی سیاست خارجی دوحه و حمایت طولانیمدت آن از اسلامگرایان سازگار بود و هیچچیز غیرمنتظرهای در موضع قطر وجود نداشت.
اما استقبال مشابه سعودی و امارات متحده عربی از تغییرات در سوریه بسیار دور از انتظار بود. برخلاف حمایت قطر از اسلامگرایان در تحولات پسا 2011 و تأیید سرنگونی رژیمهای حاکم بر تونس و مصر، دولتهای سعودی و امارات سیاستهای خود را بر رد کلی قیامهای مردمی و تغییر رژیمهایی که به همراه داشتند، استوار کرده بودند. ریاض و ابوظبی هر دو مخالف اسلامگرایان هستند چرا که از تمایل شدید این طیف برای رسیدن به قدرت آگاه بوده و آنها را تهدیدی جدی برای ثبات و امنیت ملی خود میدانند. سعودی در جریان قیام مردم بحرین نیروی سپر جزیره را برای سرکوب اعتراضات مردم بحرین رهبری کرده و سلطنت آل خلیفه را تثبیت نمود. نه سعودی و نه امارات با وجود برخی همراهیها هیچگاه نسبت به دولتهای هرچند مستعجل اسلامگرا در تونس و مصر اعتماد نکردند و روابط خود را با آنها عادیسازی ننمودند. در مقابل، با حمایت از اپوزسیون و نظامیان کودتاچی، اسلامگرایان مصری را در سال ۲۰۱۳ و تونسی را در سال ۲۰۱۹ از قدرت کنار زدند.
شاید مهمترین دلیل حمایت سعودی و امارات از برخی مخالفین حکومت سوریه در سال 2011 با وجود حضور اسلامگرایان در میان آنان، حمایت ایران از اسد بود. در جریان آن تحولات، آنچه که بیش از هر چیز به چشم سعودی و امارات میآمد، نفوذ ایران بود که از عراق تا سوریه و لبنان گسترش یافته بود. اما با شدت گرفتن خشونتها میان گروههای اسلامگرای رادیکال و دولت اسد و نیز قدرت گرفتن مجدد حکومت سوریه، سعودی و امارات از مواضع رادیکال خود در قبال دمشق عدول کرده و مشارکت خود را در صحنه سوریه محدود کردند. این درحالی بود که قطر به همراه ترکیه همچنان به حمایت از گروههای مخالف حکومت دمشق ادامه داد اما در جریان پذیرش مجدد سوریه در اتحادیه عرب در ماه مه ۲۰۲۳، که سعودی و امارات به همراه سایر کشورهای عربی مانند مصر، عراق و الجزایر، عضویت مجدد دمشق در اتحادیه را تایید کردند، با وجود عدم عادیسازی روابط با سوریه، مانع "اجماع عربی" بر سر پذیرش مجدد این کشور نشد.
این درحالی بود که سعودی و امارات پیشتر مراکز دیپلماتیک خود را در سوریه بازگشایی کرده و از اسد در همان ماه، در اجلاس اتحادیه عرب که در جده برگزار شد، استقبال گرمی به عمل آوردند. همانگونه که اماراتیها نیز در تابستان ۲۰۲۳ از اسد برای سفری رسمی به ابوظبی دعوت کرده و مقامات عالیرتبه اماراتی با وعده کمکهای انسانی و مالی از وی استقبال کردند.
از این رو بود که تحولات دسامبر ۲۰۲۴ سوریه همه را غافلگیر کرد. مواضع آشفته سعودی و امارات در روزهای ابتدایی نیز مؤید همین موضوع است. دو کشور پس از یک دوره کوتاه اولیه که ریاض سیگنالهایی از آمادگی خود برای گفتگو با حاکمان جدید دمشق ارسال کرد و ابوظبی در این زمینه تردید داشت، به نظر میرسد به پذیرش دولت تحت رهبری تحریرالشام روی آوردهاند که نشانههایی از این سیاست در هفتههای اخیر آشکار شده است.
نشست ریاض با دعوت از وزرای خارجه کشورهای عربی کلیدی، ترکیه و اتحادیه اروپا و نیز گفتگوی تلفنی محمد بن زاید، رئیس امارات با احمد الشرع و سفر اسعد الشیبانی، وزیر خارجه تحریر الشام به ریاض، ابوظبی و سایر پایتختهای حاشیه خلیج فارس، نشانههای خوبی از این همراهی است. گفتگوی الشیبانی با فیصل بنفرحان، وزیر خارجه سعودی در نشست ۲۰۲۵ مجمع اقتصادی جهانی در داووس نیز از جهات متعددی قابل توجه است. الشیبانی در این گفتگو اظهار میکند که سوریه جدید از چشمانداز 2030 سعودی الهام خواهد گرفت. در مقابل، بنفرحان، با تشکر از وی امیدواری محتاطانهای را ابراز و از فرصت بزرگ برای هدایت سوریه به مسیر مثبت سخن گفت.
این واقعیت که تحریرالشام گزینه مطلوب هیچ کدام از بازیگران صحنه سوریه، نه در سطح منطقه و نه حتی در سطح بینالملل، نیست را میتوان از تردید حتی حامیان این گروه در تعامل با آنان دریافت کرد که این نگرانی برای سعودی و امارات به شکل قابل توجهی فزایندهتر است. اما در عین حال، هر دو کشور تغییرات در سوریه را فرصتی بزرگ برای تضعیف نفوذ ایران در منطقه شام میبینند. هرچند ریاض روابط دیپلماتیک خود را با تهران پس از میانجیگری چین از سر گرفت و دو کشور برای کاهش تنشها در یمن و پایان دادن به خصومتها با یکدیگر همکاری کردند، اما سیاست خارجی سعودی و امارات همچنان نگران نفوذ و نقش آفرینی ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن است.
در موقعیتی که جنگ علیه غزه و ترور رهبران و فرماندهان حزب الله و خروج سوریه از همپیمانی با ایران، امیدهایی را در میان کشورهای خلیج فارس ایجاد کرد که میتوانند ایران را از سوریه خارج کرده و مسیرهای ارتباطی مقاومت از عراق به لبنان را قطع کنند، با پذیرش حکومت تحریر الشام، ریاض و ابوظبی امیدوارند که ایران هیچگاه نتواند دوباره نفوذ خود را بر سوریه بازیابد. از سوی دیگر، تحریر الشام با صدور فرمانی مبنی بر ممنوعیت سفر ایرانیها به سوریه و پذیرش روابط خوب با ترکیه و کشورهای خلیج فارس به عنوان انتخاب استراتژیک خود، این امیدها را در این پایتختها پررنگ کرده است.
از سوی دیگر به نظر میرسد ابوظبی و ریاض قصد ندارند اشتباهات گذشته خود در عراق و یمن را تکرار کرده و بر به قدرت رساندن همپیمانان خود اصرار ورزند. در عراق، سعودی و امارات پس از سقوط صدام حسین در سال 2003 تصمیم گرفتند در مقابل اراده اکثریت شیعه ایستاده و مجددا اقلیت سنی نزدیک به خود را حاکم کنند. نتیجه این خوانش غلط صحنه آن روز عراق ورود هزاران تکفیری سعودی و عرب به عراق، کشته شدن دهها هزار و آوارگی میلیونها نفر از کسانی بود که حاکمان کشورهای حاشیه خلیج فارس، رؤیای بازگشت آنان به قدرت را در سر میپروراندند. شعلههای آتش جنگ مذهبی در عراق تا جایی پیش رفت که نزدیک بود این کشور را از کنترل خارج کرده و به مأوای جهادگرایان بینالمللی و کانون پرورش و تکثیر تروریسم در منطقه تبدیل کند؛ همچنانکه مجاورت شمال عربستان با مرزهای جنوبی عراق، بیش از دیگران، این کشور پهناور با جمعیت و توان نظامی و انتظامیِ نه چندان قابل توجه را به طور بالقوه نامزد آشوب در مرحله بعد کرده بود. افزون بر ناکارآمدی این سیاست اتخاذی سعودی و امارات در قبال عراقِ پس از صدام حسین، رفتار خصمانه این دو کشور باعث افزایش واگرایی در افکار عمومی بخشی از عراقیها نسبت به آنان گردید.
در یمن نیز، سعودی و امارات رفتاری مشابه با واکنش در برابر عراق را در پیش گرفتند. تا پیش از سرنگونی علی عبدالله صالح، اعتراضات مردمی توسط وی و با حمایت و پوشش رسانهای و تبلیغاتی سعودی سرکوب میشد؛ کاری که سعودیها پیش از آن و در جریان جنگهای شمال، علیه حوثیهای صعده به طور مکرر مرتکب شده بودند. پس از سقوط دولت صالح و کنترل انصارالله بر صنعا، ریاض و ابوظبی در ابتدا و انتهای سال 2015 با تشکیل دو ائتلاف از دهها کشور عربی و اسلامی، نیروهای مخالف انصار را تسلیح کرده و خود با مداخله هوایی مستقیم جنگی 8 ساله را علیه این کشور تحمیل کرده و زیرساختهای محدود این کشور فقیر را تا حد امکان ویران ساختند. این جنگ خونین تنها زمانی متوقف شد که انصارالله با دستیابی به تسلیحات جدید توانست موازنه را تغییر داده و اهداف استراتژیک سعودی را در عمق خاک عربستان تهدید کند. اما این بار در سوریه، به نظر میرسد رهبران این کشورها در تلاشند به جای تحمل هزینههای سنگین سیاسی و امنیتی از تجربههای تلخ پیشین بهره برده و با پذیرش واقعیت میدانی حاکم، در همان مرحله اولیه نقشی سازندهتر ایفا کرده و به جای مواجهه، با حکام جدید سوریه تعامل کنند.
هرچند، این تغییر رویکرد به تجربه تلخ این دوکشور در پروندههای منطقهای و محدودیت ابزارهای تأثیرگذاری خلاصه نمیشود و نگرانی از تغییرات ژئوپلتیک منطقه، یکی از مهمترین عواملی است که برخی بازیگران منطقه را بر آن داشته تا در این میدان محتاطانهتر گام بردارند. سوریه اکنون در معرض یکی از مهمترین و حساسترین تغییرات ژئوپلیتیکی خاورمیانه قرار دارد. از یک سو رژیم صهیونیستی خلاء قدرت در سویه را فرصتی استثنایی برای توسعه سرزمینیای یافته که دهها سال است برای عملی کردن آن رؤیا پردازی میکند. از سوی دیگر نوعثمانیهای ترکیه به طمع حلب و حتی دمشق که از قضا آن را مخفی نکرده و گذشته از امکان یا عدم تحقق چنین رؤیایی، بارها آرزوی بازگرداندنش را به صراحت اظهار کردهاند، به استحکام حضور نظامی خود در سوریه روی آوردهاند. بازیگران خلیج فارس چون سعودی و امارات اکنون با دو چالش جدی روبرو هستند. از سویی سرزمینی عربی در قلب منطقه شام در حال تصرف از سوی دو رقیب است و اگر در این مرحله از ورود به این کشور غفلت کنند در آینده نه چندان دور باید حداقل با نفوذ ترکی به عنوان جایگزین نفوذ ایرانی روبرو شوند که این موضوع اگر برای اعراب پرهزینهتر نباشد قطعا کمضررتر نیست. همچنانکه تثبیت نفوذ ترکیه به معنای دست برتر قطر نه تنها در معادلات سوریه بلکه در دینامیک شورای همکاری خلیج فارس است. این درحالیست که قطر به دلیل حمایت از اسلامگرایان در سال 2017 مورد غضب سعودی و امارات قرار گرفت و تحریم و محاصره شد اما اکنون شرایط جدید سوریه امکان ویژه ای را برای محور ترکی-قطری فراهم آورده است. محور مزبور نه محدودیتهای اقتصادی و مالی ایران را برای به دست گرفتن برنامه بازسازی ترکیه دارد نه برخلاف ایران، خطری برای رژیم صهیونستی به حساب میآید و میتواند از سوی غرب و اسرائیل گزینه مطلوبی در سوریه تلقی شود. لذا تثبیت این محور در سوریه در چارچوب رقابتهای منطقهای به معنای محدود شدن نفوذ سعودی و امارات در سوریه و به تبع آن در لبنان و حتی در عراق خواهد بود.
تحقق چنین وضعیتی آن هم در هنگامی که سعودی و امارات تلاش دارند از فرصت آنچه محدود شدن نفوذ ایران در منطقه شام مينامند بیشترین بهره را ببرند، به کوچکتر شدن نقش آنان در منطقه منجر شده و منافع آنان را تهدید خواهد کرد. امارات و سعودی پس از شکست های متعدد سالیان اخیر در پرونده های منطقهای اکنون نیاز به بازتعریف نقش و جایگاه خود دارند که این موضوع برای سعودی حیاتیتر مینماید. سعودی پس از مرگ ملک عبدالله و انتقال قدرت به ملک سلمان و پس از آن به نسل سوم شاهزادگان، بسیاری از حوزههای سنتی نفوذ خود همچون، لبنان، یمن، عراق و حتی برخی کشورهای شورای همکاری را در مصاف با رقیبان منطقهای به خصوص ایران از دست داد و اکنون به دنبال بازیابی است. بازگشت موثر نماینده سعودی در امور لبنان و ایفای نقش جدی ریاض در پرونده تعیین رئیس جمهور و نخست وزیر لبنان، پس از دورهای کنارهگیری از امور لبنان شاهد واضحی بر این رویکرد است. همچنانکه ارسال سیگنال مثبت به رئیس جدید سوریه برای سفر به ریاض را در تکمیل همین پازل می توان تحلیل کرد.
با این وجود، جز قطر که گمشده خود را در دولت جدید سوریه یافته و تلاش میکند بدون برانگیختن حساسیت دیگران، همه اهتمام خود را برای توفیق آن با همراهی ترکیه مبذول دارد، طرح سعودی و امارات برای آینده سوریه با فرض تثبیت حاکمیت فعلی همچنان مبهم است. بی اعتمادی ریاض و ابوظبی به جریانهای اسلامگرا از یک سو و تعارض پروژه بلندمدت آنان در حوزه نهاد دین با آنچه اسلامگرایان و جهادیون سوری در سر دارند از سوی دیگر، باعث شده که نتوان همکاری جدی و راهبردی برای این دو طیف ترسیم کرد. هرچند ضرورتهایی مانند دور نگاه داشتن ایران از سوریه و تضعیف همپیمانان تهران در لبنان و به تبع آن در منطقه، برای رقبای ایران در خلیج فارس و نیز نیاز دولت تحریر الشام به حمایت مالی فوری و سرمایهگذاری در بازسازی سوریه میتواند زمینه همکاریهای محدودی را فراهم کند.
در مجموع، تجربه ورود سعودی و امارات به پروندههایی چون مصر، تونس و لیبی پس از به قدرت رسیدن جریانهای اسلامگرا در این کشورها ما را به این نتیجه میرساند که رهبران سعودی و امارات در سوریه نیز به دنبال سازوکاری خواهند بود که آلترناتیوهای همراهتری را به قدرت برسانند، زیرا بر فرض حذف نهایی ایران از صحنه سوریه، با وجود محور ترکی-قطری عملا ریاض و ابوظبی در بهترین حالت بایستی به بازی در نقش بازیگر دوم و مکمل اکتفا کنند.