اخیرا آقای حسن محدثی گیلوایی، جامعهشناس و استاد دانشگاه یادداشت جنجالی منتشر کرده با این عنوان که:
انسانگراییی قلابی: وارد شدن میلیونها مردم طالبانآفرین، جنایتی علیه ایران است.
در این یادداشت منظور از میلیونها مردم طالبانآفرین، مهاجرین و پناهندههایی هستند که برای کار و گذران معیشت خود به ایران آمده و به دنبال کار میگردند. جدای از این تعبیر عجیب اما در ادامه ایشان گفته که مردم و جامعه ایران، جامعهای مدرن و در حال پیشرفت و دارای فرهنگ غنی ذکر شده که وجود چند میلیون مهاجر افغانستانی در میان آنان، باعث عقبگرد جامعه به نفع دنیای سنت خواهد شد.
جدای از اینکه آیا ایران تمامی شاخصههای جامعه مدرن را دارد یا خیر و آیا اصلا مردم ایران ارزشهای مدرن را بیشتر میپسندند یا دل در گرو ارزشهای سنتی خود دارند؛ خطای راهبردی نویسنده در طالبانآفرین خواندن مردم افغانستان و توده مهاجرین است.
برای بررسی خطاهای نویسنده، اول باید مشخص کنیم که منظور از طالبان و طالبانآفرینی چیست؟ آیا ارزشهای سنتی همان طالبانیسم است؟ یا منظور از طالبان نگاههای تند رادیکالی دینی است؟ اگر بخواهیم طالبان را به معنای ارزشهای سنتی بگیریم که سنت، از اساس معنای منفی و عقبماندگی ندارد. هر جامعهای تلاش میکند تا ارزشهای سنتی خود را با مدرنیته تطبیق دهد. اما اگر طالبان را به معنای رادیکالیسم دینی تلقی کنیم باید روی مفهوم و ریشههای آن کمی دقیقتر بشویم تا به نقطه اشتباه مشخص شود.
در قدم اول باید بگوییم که به عوامل سربرآوردن طالبان نگاهی بیندازیم؟ چه عواملی بر حدوث و بقای این پدیده دخیل است؟ و پرسشی مهمتر اینکه آیا طالبان پدیده نادر است یا در طول تاریخ مشابهاتش بودهاست؟
طالبان به معنای رادیکالیسم دینی هم در ادیان دیگر بوده و هم در اسلام از همان آغاز با نام خوارج قرین شدهاست. نکته مهمتر اینست که پدیدههایی همچون طالبان بیشتر از آنکه پدیده فکری باشند پدیده اجتماعی و تاریخی هستند. یعنی یک سری شرایط هستند که اگر اینها در هر تاریخ و جغرافیایی وجود داشته باشند، جریانهای فکری تندرویی از دل آن سربرمیآورد. با بررسی جریانهای فکری ایران در دو قرن اخیر هم میتوانیم جریانهایی را مثال بزنیم که تفکر طالبانی داشتهاند، لذا شرایط تعیینکننده هستند.
اما در افغانستان، طالبان دوبار در صحنه سیاسی و تاریخی کشور افغانستان سربرآورده که یک سری شرایطی به ظهور این پدیده کمک کردهاند.
شرایط جنگ و ناامنی: در هر دو دورهای که طالبان سربرآورده از دل شرایط جنگ و ناامنی در کشور و حضور گروههای مسلح مختلف در جغرافیای افغانستان قدرت گرفته و توانسته خود را به عنوان منادیان امنیت جا بزند و با سلاح به جنگ با دیگر گروهها بروند. لذا شرایط جنگی و بالابودن میزان خشونت اجتماعی و سیاسی یکی از زمینههای بروز جنبشهای رادیکال است.
شرایط فقر و عدم توسعه: مهمترین عامل بروز پدیدههایی همچون طالبان، عدم توسعه و فقر اقتصادی و بیکاری است که موجب رادیکال شدن جامعه و بالتبع آن افزایش خشونت و رفتارهای رادیکال میشود
شرایط آموزشی: از پارامترهای مهم دیگر در بوجودآمدن طالبان، پایین بودن سطح سواد عمومی است. دوره اول که طالبان سربرآورد، تقریبا 80درصد کشور دارای سواد و تحصیلات نبودند. این مسئله زمینه گسترش گرایشات تندروانه دینی و فکری بوده است. در دوره اخیر هم بقای جنگ در اقصا نقاط کشور سبب شده تا نرخ سواد همچنان پایین بماند. اگر چه در شهرها، شاهد افزایش چشمگیر سطح سواد بودهایم، اما هنوز نقاط روستایی افغانستان و شهرها و شهرستانهای کوچک با سطح پایین سواد دستوپنجه نرم میکند.
لذا مجموعه این عوامل زمینهساز طالبانآفرینی هستند. حال در ایران هیچکدام از این شرایط وجود ندارد. نرخ باسوادی بالای 90درصد است، سالهای سال است که ایران درگیر جنگ مسلحانه و داخلی نبوده است، چند دهه است که توسعه در سطوح مختلف به پیش رفته و در زمینههایی گوی سبقت را از همسایهها نیز ربودهاست. لذا شرایط داخل ایران نه تنها طالبانآفرین است بلکه طالبان زدایی میکند. لذا با حضور مهاجرین در ایران نه تنها طالبانآفرینی نمیشود، بلکه با توجه به میزان ادغام پذیری اجتماعی بالای مهاجرین نسبت به سیستم فکری فرهنگی ایران و میزان آموزشپذیری بالای مهاجرین ، ما شاهد طالبان زدایی از اتباع افغانستان در ایران خواهیم بود که این مسئله به نفع هر دو ملت خواهد بود، چرا که سرنوشت مشترک و منطقه مشترک برای هر دو کشور است.
همچنین با توجه به تداوم مشکلات اقتصادی و آموزشی و حاکمیت طالبان در افغانستان، اتفاقا حضور اتباع در داخل افغانستان نرخ طالبان آفرینی افزایش مییابد. سختگیریهای ایدئولوژیک گروه حاکمه در افغانستان و تداوم مشکلات معیشتی و آموزشی به افزایش تفکر طالبانی منجر خواهد شد.
در دوره حکومت پیشین، چهرههای شاخص و برجسته پیشرو در عرصه آموزش و تحصیلات افغانستان، عمدتا مهاجرینی بودند که در داخل ایران سطوح عالیه تحصیلی را طی کردهبودند و در راهاندازی نهادهای آموزشی و پرورشی نقش ویژه و غیرقابل انکاری داشتند. در این دوره نیز و با توجه به مشکلات و محدودیتهای تحصیلی در افغانستان بخصوص برای دختران و زنان، این ایران است که میتواند نقش طالبان زدایی از منطقه را به پیش ببرد و آینده بهتری نه برای ایران، بلکه برای کل منطقه رقم بزند.
جمهوری اسلامی ایران و روشنفکران ایرانی اگر از خطر طالبان بیم و هراس دارند، اتفاقا باید زمینه بیشتری برای آموزش اتباع افغانستانی فراهم کنند. چرا که هم در آینده سفیران فرهنگی ایران در منطقه خواهند بود و هم عملا با طالبان و طالبانآفرینی مبارزه خواهد شد.