زندهام در کوچههای محله سیده زینب، در قلب قاهره
بیشتر سالهای زندگیام را در محله سیده زینب قاهره گذراندهام. نقشه آن را خوب در ذهن دارم. در خیابانهای طولانی و پرپیچوخمش قدم میزنم و در بازارهایش پرسه میزنم. کنار کافههای گوشه خیابان و دکههای فروش لوبیا مینشینم و به آدمهای اطرافم نگاه میکنم. با عطر بخور فروش دورهگرد خود را خوشبو میکنم و بوی عود جاوی، صمغ کندر و گیاه شیح را استشمام میکنم. کودکان بازی میکنند، زنان خرید میکنند و دعوایی بر سر اختلافات به ظاهر کوچک میان مردان بازار بالا میگیرد. در میان ازدحام گم میشوم، جایی که واقعیت با خیال در هم میآمیزد.
قدمهایم مرا در شبهای ماه رمضان سال ۲۰۲۵ به میدان مسجد و مقبره میکشاند. چراغها مغازهها، رستورانها، دکههای فروشندگان دورهگرد و گنبد مسجد را در آغوش گرفتهاند. طلا، نور و گلها همه جا را زینت دادهاند. مردم گرداگرد مسجد سیده زینب میگردند و در کنار دیوار آهنیاش حلقه زدهاند. صدای بلندگوی شیخ فضا را پر کرده است، او نماز تراویح را اقامه میکند و از خدا میخواهد امت محمد را بر دشمنانش پیروز گرداند. نمازگزاران پشت سرش صف کشیدهاند و زنانی که تسبیح و بخور میفروشند روی دیوار مسجد کنارشان ایستادهاند. شاید این زن از کودکی اینجا بوده یا همراه کسانی آمده که از دیارهای دور برای تجارت و کسب برکت به اینجا آمدهاند. او در خیابان زندگی میکند و رو به قبله نماز میگزارد، تا برکت تراویح و رزقش را در یک لحظه از دست ندهد.
این چهره از محله سیده زینب، مسجد و مقبره آن را خوب میشناسم. در آن زندگی کردهام و به آن تعلق دارم. سیده زینب همچنان در سکوت سادهاش و در جشنهای سالانهاش باشکوه و جذاب است. امروزه این محله مقصدی برای نسلهای جوان است که میان دیوارها و کوچههای قدیمی به دنبال تاریخ میگردند. حتی زیارت قبور تبدیل به یک آیین گردشگری شده، بیش از آنکه معنای دینی یا روحانی داشته باشد. اما در خاطره من، زینب وجهی خیالانگیزتر دارد. از طریق داستانها و رمانهای یحیی حقّی و بهاء طاهر، مجذوبان و آدمهای سرگردان این محله را دیدهام. همواره پرسش و شگفتی دارم: آیا تصویر محله سیده زینب را با چشمان نویسنده دیدهام، یا با دیدگان خاطرهام که خیابانها را حفظ کرده و فراموش نمیکند؟ این پرسشها مرا به نوشتن درباره محله سیده زینب، در تخیل ادبی، ذهنیت شخصی و تجربه داستاننویسیام کشانده است. شاید این سوالها مرا به خلق تصویری خلاقانهتر و جامعتر از محله و مقبره برساند؛ تصویری که روند تحول محله یا نویسندگان و راویانش را نشان دهد.
محله سیده زینب یکی از محلههای قدیمی قاهره است. در دوره مملوکی با نام "قنطرة السباع" شناخته میشد، به دلیل پلی که سلطان الظاهر بیبرس بر "خلیج مصری" ساخت؛ شاخهای از نیل که از این منطقه میگذشت. اما پس از پر شدن این خلیج در سال ۱۸۹۸، پل از بین رفت و جای آن خیابان آمد. پس از آن، مسجد سیده زینب به عنوان نماد محله پدیدار شد. گفته میشود این مسجد بر قبر "سیده زینب"، دختر خلیفه چهارم علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا، دختر پیامبر اسلام ساخته شده است. هرچند تاریخ دقیق ساخت مسجد روی ضریح مشخص نیست، اما میدانیم که والی عثمانی مصر، علی پاشا، آن را در سال ۱۵۴۷ تجدید بنا کرد. در سال ۱۷۶۸ نیز عبد الرحمن کتخدا، یکی از امرای ممالیک عثمانی، مسجد را گسترش داد تا به یک جامع تبدیل شود. در سال ۱۹۴۰، اداره اوقاف مصر مسجد را تخریب کرد و مسجد کنونی را در همان مکان ساخت که آخرین بازسازیاش در سال ۲۰۲۴ انجام شد.
نام محله و میدان اطراف مسجد سیده زینب از اواخر قرن نوزدهم رواج یافت. روایت رایج میگوید که سیده زینب پس از واقعه کربلا در سال ۶۸۰ به مصر آمد و تا پایان عمر در آنجا زندگی کرد. اما بررسیهای تاریخی و پژوهشهای متعدد، از جمله کارهای مجدی باسلوم و سمیره مسکی در "دانشنامه آل بیت پیامبر"، نشان میدهد که منشا مقبره و تاریخ آن واقعی است و سیده زینب در این مکان دفن شده است. روی درب حجره مقبره نوشته شده: "این بنا به فرمان عبدالله و ولی او ابو تمیم امیرالمؤمنین امام عزیزالله ساخته شده است..."
اما در مقابل، نظریهای دیگر وجود دارد که معتقد است مقبره سیده زینب قبر رؤیاست؛ یعنی مکان بر اساس رویای یک فرد صالح به عنوان محل دفن او شناخته شده است. این دیدگاه را ابن الناسخ، مورخ مزارات، در قرن هفتم هجری مطرح کرده و براساس آن، قبور رؤیا با الهام از خواب برپا میشوند و به مرور زمان تبدیل به قبور مقدس میگردند. همچنین، مورخان مصری قدیمی مانند ابن الزیات و المقریزی نیز گفتهاند که سیده زینب هرگز وارد مصر نشده است.
محمد السابقی در کتابش "مرقد العقيلة زينب" (۲۰۱۱) و همچنین عبد الحلیم عويس، مورخ اسلامی مصری، ادله تاریخی را به نفع عدم وجود دختر علی در مصر میدانند. عويس بر این باور است که هنگام مرگ زینب در سال ۶۲ هجری، منطقهای که اکنون مرقد سیده زینب در آن واقع شده، بخشی از رود نیل بوده و زمین دفن نداشته است. او معتقد است که وجود مرقدهای آل بیت در مصر تحت تأثیر حکومت فاطمیان و فشار صوفیان بوده است.
فارغ از اینکه سیده زینب در مصر دفن شده یا نه، این بحث مانع از آن نشده که محله پلی باشد میان گذشته و حال. در پیرامون مرقد سیده زینب و مسجدش، جامعهای خاص با ویژگیهای ویژه شکل گرفت؛ جامعهای از مردم عادی، مجذوبان، فقرا، عاشقان و رهگذران. از دل این جامعه، نویسندگان و ادیبی برخاستند که از رنگ و بوی محله تغذیه کردند و روزمرگیهای آن را در آثار خود به شکلی فراتر از جغرافیا و زمان بازتاب دادند.
هر از گاهی پایم به مسجد باز میشود؛ نه برای نماز، که برای زیارت مقام حضرت سیده زینب، همان «مادر ناتوانان»(ام العجائز نامی است که مردم به زینب کبری(س) در قاهره می گویند) ، بانویی که او را رئیس دیوان و خواهر حسن و حسین میدانند. کفش از پا درمیآورم، روسری بر سر میکشم و پا به دنیایی دیگر میگذارم. هیاهوی خیابان پشت سرم محو میشود و صدای تلاوت قرآن و نجواهای آرام زنانی که گرداگرد ستونهای نقرهای ضریح حلقه زدهاند، فضا را پر میکند؛ زنانی که دست به دعا برداشتهاند، از خدا مدد میطلبند و از سیده شفاعت و اجابت خواستههایشان را. در آخرین زیارتم، کنار پیرزنی ایستادم که با اشتیاق و اصرار از خدا مدد میخواست. پشت سر او، زنی جوانتر نوزادی در آغوش داشت؛ کودک را بالا برد تا دست کوچک و لرزانش ستون ضریح را لمس کند و از آن برکت گیرد. پیرزن پیشانی و دستان نوزاد را بوسید، برایش دعا خواند و او را در حصار ذکر و نیایش ایمن ساخت. لبخند بر چهره مادر نشست؛ بیگمان به خانه بازخواهد گشت با دلی آرام، خاطری سبک و کودکی که برکت یافته است.
شاید زائری باور نکند اگر به او بگویند هیچ بانویی در اینجا به خاک سپرده نشده است. اما این پرسش ذهن مرا مشغول نمیکند؛ آنچه درگیرم میسازد نیرویی است روحانی، جاذبهای که در هیچ جای دیگر همتایی ندارد. اینجا مردمانی ساده و صمیمی گرد میآیند؛ بار امید و آرزو بر دوش میکشند و با دلهایی خسته، مدد از درگاه خدا و نگاه لطف بانویی که پناهشان است میخواهند. «نگاهی بینداز بر ما، ای بانو!»؛ گویی جز این هیچ راهی نیست، مگر دعایی صادقانه و جستوجوی برکت. و همه اینها حقیقتی است زنده و جاری؛ حقیقتی که نه چشم میتواند انکارش کند و نه دل. همان حقیقتی که در روایتهای محله سیده زینب، با گذر روزگار و تغییر نویسندگان، گاه طرد شده، گاه آشتی یافته و زمانی با شور و شوق ستوده شده است.
منبع : الفراتس