محیط شناسی روابط فرهنگی

ترامپ، بازگشت صلح از طریق توسل به زور

دوشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
نویسنده:

هنگامی که ترامپ رئیس جمهور آمریکا بود در سال 2020 در مقابل مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کرد آمریکا سرنوشت خود به عنوان ایجاد کننده صلح را محقق خواهد کرد اما این صلح با استفاده از زور محقق می شود. در واقع این نگاه ترامپ همان نگاه رؤسای جمهور پیشین…

منبع:

هنگامی که ترامپ رئیس جمهور آمریکا بود در سال 2020 در مقابل مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کرد آمریکا سرنوشت خود به عنوان ایجاد کننده صلح را محقق خواهد کرد اما این صلح با استفاده از زور محقق می شود. در واقع این نگاه ترامپ همان نگاه رؤسای جمهور پیشین آمریکا مانند جورج واشنگتن و تئودور روزولت بوده است. این نگاه ترامپ در 16 ماه اخیر از دوره ریاست جمهوری اش تأثیرهایی داشت و برای نمونه منجر به توافقنامه های ابراهیم، ایجاد روابط اقتصادی میان کوزوو و صربستان، حل اختلافات میان قطر و 4 کشور عربی دیگر منتهی شد. این راهبرد ترامپ منجر به عدم ایجاد جنگ و محدود شدن گزینه های رقبای آمریکا شد و در این دوره آمریکا یک جنگ را هم توانست با موفقیت به پایان برساند و آن پیروزی بر داعش و از بین بردن رهبر آن ابوبکر البغدادی بود.

البته ترامپ تلاش نکرد باور خود را در نهاد سیاست خارجی آمریکا نشر دهد زیرا وی به باور خاصی و به نگرش خاصی در سیاست خارجی پایبند نبود و فقط بر اساس اصول و مبادی موجود و کلاسیک در آمریکا پیش می رفت. در واقع شعار دولت وی عبارت از اولویت اول قرار دادن آمریکا بود اما به معنای تنهایی آن هم نبود و به همین دلیل در دوره وی همکاری آمریکا با رژیم صهیونیستی و کشورهای حاشیه خلیج فارس تقویت شد.

می توان گفت سیاست خارجه ترامپ در نتیجه کمبودهای ناشی از جهان گرایی و نئولیبرالیسم بروز پیدا کرد؛ این کمبودها باعث شدند بسیاری از رأی دهندگان آمریکا برای نمونه در زمینه هایی مانند تجارت آزاد، عوارض گمرکی این عقیده را داشته باشند که دولت های خارجی از این موارد برای ضربه زدن به منافع اقتصادی و امنیتی آمریکا استفاده می کنند. از سویی دیگر به رغم هزینه های نظامی بالا اما از دهه 90 تا کنون آمریکا فقط در جنگ خلیج فارس در سال 1991 پیروز شد. به همین خاطر در صورت پیروزی در انتخابات ترامپ این امر باعث خواهد شد متحدان آمریکا در عین احساس امنیت بیشتر اما به خود متکی باشند و صلح محقق شود اما از طریق قدرت آمریکا.

چه اتفاقى رخ داده است؟

در اوايل دهه 90 جهان در آستانه يک قرن آمريكايى بود و ديوار آهنين شوروى فرو ريخته و كشورهاى شرق اروپا از پيمان ورشو رهايى يافتند و به غرب اروپا پيوستند. چين هم از نظر اقتصادى آزاد شد. همچنين آمريكا با جنگ خود عليه عراق نشان داد جهان فقط يک ابر قدرت دارد و آن واشنگتن است. اما امروز اوضاع چه طور است؟ چين تبديل به رقيب بزرگى از نظر اقتصادى و سياسى شده است و دشمن نخست آمريكا در دنياى سايبرى است و به طور مداوم متحد آمريكا تايوان را تهديد مى كند.

شى جين پينگ رهبر چين متحد ديگرى هم دارد و آن روسيه است كه اكنون در حال جنگ با اوكراين مى باشد و به نظر مى رسد اظهارات قاطعانه بايدن در برابر كرملين بازدارندگى را ايجاد نكرده است بلكه جنگ اوكراين نشان داد متحدان اروپايى ناتو توانايى جنگيدن مقابل هوش مصنوعى و پهپادهاى ارزان قيمت و در عین حال كشنده و آتشبار قوى را ندارند. در كنار روسيه و چين ايران بخش ديگر محور ضد آمريكايى را تشكيل مى دهد؛ كشورى كه به ساخت بمب اتم بسيار نزديک است و توانست براى اولين بار به نزديک ترين متحد واشنگتن يعنى رژيم صهيونيستى حمله مستقيم كند. وضعيت كنار مرزهاى آمريكا هم امروز جالب نيست زيرا براى نمونه باندهاى مواد مخدر در مكسيک به راحتى مشغول فعاليت در زمینه قاچاق انسان و مواد مخدر به آمريكا هستند.

سخنى روشن درباره چين

مهم ترين موضوع در خصوص بازگرداندن صلح با توسل به زور، موضوع رقابت با چين است. از زمان رياست جمهورى بايدن بر آمريكا، پيغام هاى واشنگتن به پكن متناقض بوده است؛ با وجود اينكه بايدن برخى از عوارض گمركى و محدوديت هاى تجارى وضع شده عليه چين كه از زمان ترامپ ايجاد شدند را حفظ كرد اما در عين حال دست خود را براى صلح به سوى پكن و از سر گيرى برخى از انواع همكارى دراز كرد. همزمان پكن توجه ويژه اى به مواضع بايدن و مسئولان سياست خارجى آن دارد. در همين راستا با اينكه بايدن اقتصاد چين را به بمب ساعتى تشبيه كرده بود اما همزمان تأكيد كرد خواهان آسيب رساندن به چين و حتى كنترل آن نيست؛ اين بدان معناست كه هنوز دولت بايدن خطر چين به عنوان يک رقيب جدى را درک نكرده است.

براى مقابله با خطر اقتصادى چين آمريكا بايد همان اقداماتى را عليه آن اتخاذ كند كه چين در حال انجام آنها براى نابودى اقتصاد آمريكاست و در اين راستا همان اقدامات زمان جنگ سرد عليه اقتصاد شوروى را بايد عليه پکن اتخاذ كند. اما مشكل اينجاست كه وزير خزانه دارى آمریکا معتقد است نمى توان اقتصاد آمريكا را به صورت كامل از اقتصاد چين جدا كرد در حاليكه دقيقا عكس آن بايد رخ دهد. ترامپ در زمان رياست جمهورى خود دقيقا در همين راستا عمل كرد و تلاش كرد از طريق وضع عوارض گمركى تا حدودى اقتصاد آمريكا را از چين جدا و ارتباط قوى تر را منوط به تغيير رفتار چين كند. در عين حال آمريكا بايد ارتباط ديپلماتيک را به طور كامل با پكن قظع نكند اما در عين حال بايد تمركز خود را در اقيانوس آرام بر متحدانى مانند استراليا، ژاپن و كره جنوبی بگذارد. كما اين كه از نظر نظامى هم بايد آمريكا هزينه هاى بازدارندگى در اين خصوص در اقيانوس آرام را به سود خود و متحدانش افزايش دهد زيرا در زمان فعلى چه آمريكا و چه متحدانش مانند تايوان يا فيليپين هزينه اندكى از نظر بازدارندگى نظامى ایجاد کرده اند.

بازگشت فشار حداكثرى

منطقه ديگرى كه دولت بايدن با نشان دادن اقتدار خود به شكل اندک باعث كاهش سطح صلح و آرامش در آن شد، خاورميانه است. بايدن در ابتداى رياست جمهورى خود تلاش كرد عربستان را منزوى كرده و به سوى مذاكرات با ايران پيش برود اما نتيجه اين تلاش ها عدم كنترل ايران و حمله تهران به سرزمين هاى اشغالى و اتخاذ سياست هاى مستقل از آمريكا توسط متحدان عرب آن بود. در مقابل دولت ترامپ در زمان خود فشار حداكثرى را بر ايران وارد كرد و اين فشار باعث شد كشورهاى عربى بسيارى مانند عربستان سعودى و امارات با آمريكا همراه شده و اين بسيج متحدان در نهايت منجر به توافقنامه هاى ابراهيم شود.

مشكلات بايدن در خاورميانه هنگامى شروع شد كه تلاش كرد توافق اتمى با ايران را احيا كند. اما مشكل اينجا بود كه اين توافق نه تنها باعث محدوديت براى برنامه هسته اى ايران نشد بلكه مقدار كافى از سانترفيوژها براى ساخت بمب اتم همچنان باقى ماند. اما بازگشت به سياست فشار حداكثرى كه ترامپ آن را اتخاذ مى كرد باعث خواهد شد نه تنها تمامى تحريم هاى آمريكا برای نمونه بر روى بخش انرژى تهران اعمال شود بلكه تمامى سازمان ها و دولت هايى كه در اين زمينه با ايران همكارى مى كنند هم مشمول اين تحريم ها شوند. سياست فشار حداكثرى بايد شامل تقويت حضور نظامى آمريكا در خاورميانه هم شود. سياست اشتباه بايدن فقط محدود به خاورميانه نيست. اشتباهات وى در چگونگى خروج از افغانستان باعث شد اين جرأت به روسيه داده شود تا به اوكراين حمله نظامى انجام دهد؛ نكته جالب توجه اين جاست كه دولت بايدن به زلينسكى هم مانند اشرف غنى پيشنهاد خروج از كشورش را داده بود. البته ترامپ مذاكره با طالبان را آغاز كرد اما هدف از اين مذاكره صرفا پايان درگير شدن آمريكا در افغانستان بود و نه چنين خروجى از اين كشور. البته پس از آن دولت بايدن كمک هاى نظامى را به اوكراين ارسال كرد اما هميشه ارسال اين كمک ها با تأخير همراه بود. اما سياست ترامپ در خصوص اوكراين عبارت از استمرار در ارسال کمک ها خواهد بود اما اين كمک ها بايد با پشتيبانى مالى اروپايى ها و حضور نظامى اعضاى اروپايى ناتو در لهستان همراه باشد و از سوى ديگر درب ديپلماسى مقابل روسيه هم بسته نخواهد شد.

پسرفت در سطح نظامی

در زمان اوباما ارتش شاهد پسرفت هایی در زمینه های تحقق اهداف سالیانه اش بود اما این روند در زمان ترامپ متوقف شد و در زمان بایدن این پسرفت دوباره شروع شده است. برای نمونه قرار بود به ارتش 65 هزار نیروی جدید افزوده شود تا ارتش حجم نیروی انسانی کافی خود را حفظ کند اما در عوض تعداد نیروها 10 هزار نفر کاهش داشته است؛ این روند نشان دهنده کاهش سطح اعتماد مردم به ارتش و ارزش های آن است.

مشکل دیگر ارتش کمبود تجهیزات است. برای نمونه نیروی دریایی امروز برای دفاع از آمریکا و منافع آن در 18 منطقه دریایی دنیا کمتر از 300 کشتی دارد و این در حالی است که زمان دولت ریگان این عدد 5922 کشتی بوده است. این در حالی است که دو رقیب آمریکا یعنی چین و روسیه مدام در حال گسترش و افزایش تجهیزات و نیروهای نظامی خود هستند و آمریکا باید بتواند در این زمینه بر هر دو رقیب خود برتری داشته باشد.

از سویی دیگر در کنار افزایش توان نظامی در جهت افزایش بازدارندگی در برابر محور ایران- روسیه- چین، آمریکا باید ائتلاف های مستحکمی هم داشته باشد، در این زمینه به نظر می رسد بایدن ضعیف عمل کرده است و برای نمونه در مقابل رؤسایی مانند بولسونارو (رئیس جمهور سابق برزیل)، ویکتور اوربان (نخست وزیر مجارستان) و بنیامین نتانیاهو (نخست وزیر رژیم صهیونیستی) به حمایت از آنان نپرداخته است.

0
تعداد بازدید:
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، چهار راه ولیعصر(عج)
تماس: ۹۳۵۳۲۷۲۷۶۳
1440
بازدید سایت: 
محیط شناسی روابط فرهنگی