31آگوست/ 9شهریور(4سال قبل) آخرین سرباز آمریکایی از فرودگاه کابل بیرون شد و اختیار تمام فرودگاه به دست نیروهای طالبان افتاد. روزهای پس از سقوط کابل روزهای بسیار دشواری برای آمریکاییها بود. در حالیکه نیروهای نظامی ایالات متحده در حال تدارک خروج برنامهریزی طی دوماه آیندهبودند، ناگهان کابل سقوط کرد و آنها با هجوم چندهزار نفر از مردم غیرنظامی مواجه شدند که به هواپیماها چسبیدند و باند اصلی فرودگاه را پر کردند. هجوم مردم صبر آنها را تمام کرد و تمامی راهها را در توافق با طالبان بستند. ازدحام و فشار مردم در برخی مکانها سبب شد تا دست به ماشه ببرند و به سوی مردم شلیک کنند. از آن طرف حمله انتحاری سنگین، در یکی از ورودیهای فرودگاه تمام برنامههایشان را به هم زد. در نهایت با تحمل خسارات فراوان آخرین سرباز خود را نیز از افغانستان بیرون بردند و تجهیزات و ادوات نظامی و غیرنظامی بسیاری را در جای خود رها کردند. اینگونه بود که لکه سیاهی در پرونده حضور نیروهای نظامی آنان در خارج از مرزها ثبت شد. عاملان این حوادث هنوز هم در دادگاههای نظامی در حال پاسخگویی هستند.
در 4سال اخیر طالبان در جهت دستاوردسازیهای خود، تلاش کرده تا 31آگوست را به عنوان یک روز مهم ملی جا بیندازد، روزی که نماد غرور و استقلال مردم باشد. هر سال مراسم و کنفرانسهای متعددی با حضور سران طالبان برگزار میشود، اما بدنه مردمی استقبالی از آن نکردهاند. اما امسال، آنچه که در حاشیه این مراسم بسیار مهم بود، اظهارات برخی از سران طالبان بود. به طور مثال ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان اعلام کرد که «این گروه به دنبال ایجاد روابط قوی با آمریکا است.»
این جمله اگر چه میتواند یک جمله معمولی حساب شود، اما در سالروز خروج نیروهای آمریکایی، سیگنال مهمی در سیاست خارجی به حساب میآید. پیش از آن نیز بارها و بارها سران طالبان مشابه چنین اظهاراتی را داشتهاند. حتی در اولین روز سقوط کابل و در حاشیه فتح فرودگاه کابل، مجاهد، اعلام کرد، « طالبان به دنبال ایجاد ارتباط خوب با جهان، بخصوص ایالات متحده آمریکا است»
اینجا سوالی که پیش میآید، اینست که این 20سال جنگ و درگیری چه میشود؟ مگر اینها با یکدیگر دشمن نبودند؟ چه شده که پس از دودهه جنگ طالبان، خواستار ایجاد ارتباط با آمریکا است؟ آیا طالبان راه ژاپن پس از جنگ جهانی را در پیش گرفته؟ آموزه اسلامی جهاد چه میشود؟ در مذاکرات دوحه و پس از آن چه توافقاتی میان آمریکا و گروه طالبان بودهاست که تمامی دشمنی این دو را از بین بردهاست؟ آیا طالبان به راستی با آمریکا دشمنی دارد؟
این اظهارات ما را به فهم این نکته رهنمون میکند که گروه طالبان، دو سیاست دارد، یکی در هنگامه کسب قدرت، یکی دیگر در هنگامه از دست دادن قدرت. تفاوت رویکرد در دو هنگامه، نشان از یک واقعگرایی سیاسی دارد که منجر به کسب و حفظ قدرت میشود. گروه طالبان فهمیدهاست که اگرچه در مسائل داخلی باید دست خارجی و استعمارگر را از صحنه سیاسی حذف کرد، اما در میدان سیاست خارجی نیاز نیست تا آمریکا را به عنوان استکبارجهانی تلقی کند، بلکه باید سیاستی در پیش گرفت تا به انزواگرایی افغانستان یا خودبسندهگرایی منجر نشود، چرا که افغانستان بدون کمکهای خارجی نمیتواند دولت مستقری داشته باشد. افغانستان اگر طبق برنامهریزی طالبان، بخواهد شاهراه اقتصادی منطقه شود، بدون همراهی بزرگترین اقتصاد جهان این امر ممکن نخواهد بود. لذا طالبان فهمیده که نباید رویکرد استکبارستیزی درپیش بگیرد، بلکه دائما استعمارستیزی خود را در صحنه گفتمانی بازتولید میکند که خرج داخلی دارد. حال اینکه آیا بعد از این جنگ 20ساله، مانند ژاپن به سرعت به بلوک غرب میپیوندد یا مثل ویتنام چنددهه زمان میبرد تا خود را با سیاستهای جهانی ایالات متحده همراه کند، بستگی به عوامل و شرایط مختلفی دارد، اما آنچه مسلم است اینکه طالبان بنای بر رویارویی با ایالات متحده و همپیمانان منطقهایاش را ندارد.
از طرف دیگر، از آنجاییکه افغانستان در همسایگی چین و نزدیکی روسیه است، تلاش دارد تا خود را از امتیازات بلوک شرق نیز محروم نکند. در واقع میتوان گفت، سیاست خارجی فعلی افغانستان، نه انزواگرایی و استقلالطلبی است و نه همسویی کامل و سرسپردگی با قدرتهای جهانی، بلکه تلاش بر عدم تعهد و سیاست مستقل متوازن است. سیاستی که بسیاری از کشورهای آسیایی و جنوب آسیا نیز همان را در پیش گرفتهاند. در حاشیه همین گردهمائی، مجاهد یکی از دستاوردهای امارت اسلامی را ارتباط با 41کشور جهان خواند، در حالی که تنها روسیه این کشور را به رسمیت شناختهاست. با این تفاصیل میتوان گفت، رهبران طالبان نیز به رویکرد دیگر حکام کشورهای اسلامی و عربی، یعنی پراگماتیسم سیاسی پیوستهاند. پراگماتیسم سیاسی نیز یعنی (pragmatism) تصمیمگیری بر اساس منافع عملی و بقای سیاسی، حتی اگر لازم باشد اصول ایدئولوژیک، اخلاقی یا شعارهای قبلی کنار گذاشته شود. پراگماتیسمی که منجر شد انورسادات در 1973 کمپ دیوید را امضا کرد، تا امروزه که کشورهای حاشیه خلیج، راه عادیسازی با اسرائیل را در پیش گرفتهاند؛ یا ترکیه اردوغان که ابتدا شعار استقلالطلبی سرداد اما امروزه همپیمان ناتو است و روابط اقتصادی با اسرائیل دارد. لذا در صورت بقای قدرت و حکومت طالبان در افغانستان باید بدانیم که آینده افغانستان را پراگماتیسم سیاسی شکل خواهد داد و نه رویکردهایی مانند اسلامگرایی سیاسی یا ضداستکباری.
ناگفته نماند که برخی از سیاستمداران بزرگ افغانستان، همچون داوودخان نیز تلاش بر موازنه سیاسی در امورخارجی داشتند، ولی اجرای نادرست این سیاست منجر به سقوط خودشان و ورود افغانستان به جنگهای بیپایان شد. آیا امروزه شورای مرکزی طالبان که کنترل تمام امور را در دست دارد، چنین عقلانیت سیاسی و اهرمهای لازم برای حفظ ثبات و پایداری در افغانستان را دارند؟







