محیط شناسی روابط فرهنگی

ابعاد انقلاب جهانی مدنظر پوتین

دوشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۹
نویسنده:

ولادیمیر پوتین به دنبال برچیدن نظم فراآتلانتیکی و جهانی به رهبری ایالات متحده است تا روسیه بتواند قدرت بیشتری را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی اعمال کند. مسیر‌های او برای دستیابی به قدرت بیشتر بر اساس استراتژی و تاکتیک‌های انقلاب مستمر علیه نظام غربی، ضرورت بحران و تنش مداوم با…

منبع:

ولادیمیر پوتین به دنبال برچیدن نظم فراآتلانتیکی و جهانی به رهبری ایالات متحده است تا روسیه بتواند قدرت بیشتری را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی اعمال کند. مسیر‌های او برای دستیابی به قدرت بیشتر بر اساس استراتژی و تاکتیک‌های انقلاب مستمر علیه نظام غربی، ضرورت بحران و تنش مداوم با غرب،  پذیرش جنگ به عنوان وسیله‌ای برای انباشت قدرت بیشتر در خارج از روسیه و حفظ قدرت در داخل این کشور بنا شده است.

جنگ ولادیمیر پوتین علیه اوکراین بیش از یک جنگ گسترده بر سر قلمرو، فرهنگ و تاریخ است. باید جنگ او علیه اوکراین در راستای فشار و حمله روسیه به سیستم جهانی غرب به رهبری ایالات متحده فهم شود. جنگ روسیه یک جنگ حساب شده است. هدف این جنگ شکست اوکراین، پایان دادن به تلاش اوکراین برای تأمین دموکراسی خود در نهاد‌های غربی و جرقه زدن، تسریع و گسترش تضعیف نظم امنیتی به رهبری ایالات متحده پس از جنگ جهانی است.

در یک تقاطع تاریخی درک شده، پوتین به دنبال برچیدن نظم فراآتلانتیکی و جهانی به رهبری ایالات متحده است تا روسیه بتواند قدرت بیشتری را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی اعمال کند. مسیر‌های پوتین برای دستیابی به قدرت بیشتر بر اساس استراتژی و تاکتیک‌های انقلاب مستمر علیه نظام غربی ساخته شده است. انتخاب‌های او برای در پیش گرفتن این مسیر‌، خطرات قابل توجهی برای امنیت فراآتلانتیک و جهانی در دهه پیش رو دارد.

انقلاب علیه نظم غرب

سال‌های آخر قدرت پوتین با دو الگوی همزمان مشخص شده است: برچیدن مرحله به مرحله دموکراسی و آزادی در داخل روسیه و رد مرحله به مرحله غرب، ارزش‌های دموکراتیک و نهاد‌هایی که از آن‌ها حمایت می‌کنند. این یک تصادف نیست. این فرآیند‌ها به هم مرتبط و وابسته هستند. سیستم غربی چالشی برای اقتدار خودکامه پوتین است و اعمال قدرت روسیه غیر دموکراتیک در خارج را محدود می‌کند.

اطلاعات نادرست روسیه که تحت کنترل دولت است، عمداً این دو الگوی توسعه روسیه را در دوره پوتین پنهان و تصویر سیستم غربی را مخدوش می‌کند و آن را به طور غیرمنطقی روسوفوبیک و تهدیدی برای روسیه اعلام می‌دارد. ادعا‌های روسیه در مورد «هژمونی ایالات متحده» و «گسترش ناتو به شرق» برای طرح یک هدف خصمانه ایالات متحده و ناتو در قبال روسیه طراحی شده است. مسکو قدرت نظامی اتحاد ناتو را «در مرز روسیه» به عنوان یک تهدید جدی توصیف می‌کند.

با این حال، برای پوتین، بزرگترین ترس از قدرت نظامی ناتو نیست، بلکه از اصول و ارزش‌هایی چون آزادی، حقوق فردی، حاکمیت قانون و دموکراسی است که قدرت نظامی غرب از آن محافظت می‌کند. جنگ او علیه اوکراین، علاوه بر اجازه دادن به افزایش سرکوب حقوق در داخل روسیه، نشان می‌دهد که او از گسترش جامعه کشور‌هایی که مسیری دموکراتیک را دنبال می‌کنند، می‌ترسد، زیرا پیامد‌هایی برای کنترل مستبدانه او بر کشورش دارد.

پوتین بیش از دو دهه پیش روسیه را در مسیری اقتدارگرا قرار داد تا اطمینان حاصل کند که قدرت او در داخل به چالش کشیده نمی‌شود. این مسیر نیازمند محدودیت‌های شدید علیه آزادی مردم روسیه، قدرت بیشتر برای سرویس‌های امنیتی، ثروت بیشتر برای رهبران تجاری مرتبط با کرملین و سرمایه‌گذاری بیشتر در ارتش بود. پوتین مطمئن شد که روس‌ها می‌دانند که آینده دموکراتیک ندارند. در همان زمان، او روند معکوس کردن ادغام استراتژیک روسیه در نهاد‌های غربی را آغاز کرد. او تصمیم گرفت روسیه را از  نهاد‌هایی با هنجارهای غربی دور کند، آن‌ها را بی‌اعتبار کند و مسیر روسیه پس از شوروی را دوباره تعریف کند.

با گذشت زمان، پوتین به طور فزاینده‌ای نظم جهانی تحت رهبری ایالات متحده را تحت فشار قرار داد و به دنبال به چالش کشیدن هنجار‌ها، اصول و قوانین آن بود. او با تضعیف وحدت دولت‌ها و کشور‌های غربی، ارعاب مخالفان در داخل و خارج، سازماندهی مخالفان منطقه‌ای و جهانی و طرح ادعا‌ها از طریق اقدام نظامی در گرجستان (۲۰۰۸)، اوکراین (۲۰۱۴) و سوریه (۲۰۱۵) به دنبال مشروعیت زدایی از نهاد‌های غربی بود. تمام این تلاش‌ها با هدف به دست آوردن مزیتی بود که می‌توانست به قدرت بیشتر روسیه و اهرم سیاسی بیشتر در شکل‌دهی مجدد نظم بین‌المللی آینده تبدیل شود.

پوتین لیبرال دموکراسی غربی را تهدیدی برای حاکمیت روسیه می‌داند. از نظر وی، نظام غربی دموکراتیک نیست، زیرا قوانین و ارزش‌های آن تمدن تاریخی و فرهنگی دیگر کشور‌ها را که رهبران آن‌ها مشروعیت خود را از آن می‌گیرند، سلب می‌کند. او نظم لیبرال دمکراتیک غربی را به عنوان یک نظام استبدادی مورد انتقاد قرار می‌دهد و قوانین خود را به کشور‌های دیگر دیکته می‌کند. از نظر او، نظم بین‌المللی دموکراتیک نظمی است که اشکال گوناگون حکومت را بپذیرد. پوتین در ابتدا بر این عقیده بود که سیستم غربی به شکلی پابرجا خواهد ماند و روسیه به دنبال جایگاه قدرتمندتری در آن خواهد بود. او از نیاز به قوانین جدید در سیستم جهانی صحبت کرد اما در عین حال، بر لزوم حفظ کنترل‌ها و توازن‌های آن به‌ویژه، نیاز به حفظ راه‌های تنظیم رقابت تأکید کرد.

پوتین اکنون بر این عقیده است که آنچه او تحمیل ارزش‌های لیبرال دمکراتیک توسط نظم غربی می‌داند، باید از طریق برچیدن خود نظم پایان یابد. فقط از این طریق می‌توان یک نظم واقعاً دموکراتیک پدید آمد. او مکرراً بینشی دوتایی از آینده را با جامعه روسیه در میان می‌گذارد: یا سیستم غربی به وجود خود ادامه می‌دهد که منجر به شکست استراتژیک روسیه می‌شود (strategicheskoe porazhenie)، یا روسیه به وجود خود ادامه می‌دهد و سیستم غربی برچیده و جایگزین خواهد شد. پوتین از این راهبرد استفاده می‌کند تا تلاش خود برای رسیدن به اهدافش را توجیه کند.

برای روسیه پوتین، سیستم غربی باید جایگزین شود. نمی‌توان آن را بازنشانی یا ترسیم مجدد کرد. این نظم باید به پایان برسد تا نظم جهانی جدید بر اساس اصول و منافع متفاوتی شکل بگیرد. چنین رویکردی منجر به یک سیستم جهانی نمی‌شود که قدرت روسیه را تضمین کند، زیرا وجود یک سیستم غربی در کنار یک سیستم جدید به غرب قدرتمندتر اجازه می‌دهد تا خود را در امتداد خطوط تقسیم جدید سازماندهی مجدد کند و به اعمال قدرت بیشتر خود ادامه دهد.

چشم‌انداز پوتین از نظم جهانی آینده تعیین‌کننده‌تر است. پوتین به دنبال یک ساختار امنیتی اروپایی سازماندهی شده است تا به روسیه اجازه دهد از حداکثر قدرت خود استفاده کند. این چشم‌انداز، اروپایی بدون ناتو و بدون حضور ایالات متحده در امور اروپا را پیش‌بینی می‌کند. مسکو همچنین به دنبال نقش رهبری بیشتر در سطح جهانی است تا بتواند با دیگر قدرت‌ها و بازیگران برای مهار و مقابله با قدرت ایالات متحده در قطب شمال، اروپا-آتلانتیک و هند و اقیانوس آرام همکاری کند. همانطور که پوتین در بحث والدای در سال ۲۰۲۲ اشاره کرد، قدرت بیشتر روسیه در یک نظم جهانی جدید می‌تواند در میان مدت و در دهه پیش رو محقق شود.

این هدف قاطع نیازمند مسیری قاطع برای رسیدن است. پوتین برای رسیدن به اهداف خود از استراتژی و تاکتیک انقلاب مستمر علیه نظام غربی استفاده می‌کند. همانطور که ولادیمیر لنین بیان کرد، هیچ جنبش انقلابی بدون نظریه انقلابی وجود ندارد. پوتین یک نظریه انقلابی دارد و ماهیت و روند کلی انقلاب و جنگ را توصیف می‌کند. نظریه انقلابی او توسط یک فرهنگ استراتژیک که از گذشته آگاه شده و برای واقعیت‌های منطقه‌ای و جهانی امروز سازماندهی شده است، هدایت می‌شود. این فرهنگ بر اساس بهره‌برداری از فرآیند‌ها، سیستم‌ها و روند‌های حاکم برای شکل‌دهی به رویداد‌ها، ایجاد تغییر و کسب مزیت ساخته شده است.

دیدگاه‌های تاریخی، فرهنگی و سیاسی پوتین درباره روسیه توسط طیفی از افراد، از جمله ایدئولوگ‌های فاشیست، ایوان ایلین و الکساندر دوگین شکل می‌گیرد. با این حال، سخنان و عقاید او در مورد انقلاب، سیستم‌های امنیتی و تغییرات اساسی در جایی که یک سیستم با سیستم دیگری جایگزین می‌شود، ریشه لنینیستی دارد. عبارات لنینیستی مانند «وضعیت انقلابی»، «نخبگان» و «تضادها»، که همگی در تحصیلات شوروی و زندگی حرفه‌ای پوتین در KGB رایج است، بخشی از زبان و نظریه تغییر او هستند. درک پوتین از انقلاب و نقش آن در تغییر نظم جهانی، همراه با تحریف‌های خودخواهانه‌اش از تاریخ، چارچوبی را برای تصمیم‌های فعلی و آینده در مورد جنگ اوکراین، هر جنگ دیگر یا هر تلاش دیگری برای آسیب رساندن به نظم غربی تعیین می‌کند. تفکر پوتین معتقد است که نظم جهانی عادلانه‌تر یک فرآیند طبیعی با نتایج اجتناب ناپذیر است که توسط موج قدرتمندی از تغییر شکل می‌گیرد که نمی‌تواند مهار شود. توصیف پوتین از جهان بر سر چهارراه تاریخی و دهه پیش رو به عنوان «خطرناک‌ترین و مهم‌ترین و مملو از خطر درگیری جهانی» شبیه به تفکر دوران شوروی درباره تقاطع سرنوشت ساز سرمایه داری و سوسیالیسم است. انتظار می‌رفت سرمایه داری در فاز بحرانی خود برای حفظ قدرت خود در برابر سوسیالیسم دست به حمله بزند. ارزیابی او از نظم جهانی کنونی که در حال سقوط به گذشته است، یادآور بیانیه تروتسکی «سطل زباله تاریخ» به منشویک‌ها است.

توجیه پوتین از جنگ خود علیه اوکراین به عنوان دفاعی شبیه توجیه شوروی برای برنامه‌ریزی عملیات تهاجمی نظامی استراتژیک علیه ناتو به عنوان دفاع از «دستاورد‌های سوسیالیسم» است. او برای توجیه تهاجم نظامی روسیه، برای توصیف سیستم غربی از کلماتی به عنوان پوسیده، در بحران و به دنبال جلوگیری از ظهور نظم جهانی جدید استفاده می‌کند. تلاش‌های پوتین برای تقویت و بهره‌برداری از مخالفت جنوب جهانی با نظم جهانی به رهبری ایالات متحده، نسخه‌های مدرن توصیفات شوروی از استعمار است که در طول جنگ سرد مورد استفاده قرار گرفت.

در حالی که ریشه‌ی ‌ایده‌های پوتین را می‌توان در عبارات معروف دوران شوروی درباره پیروزی نهایی سوسیالیسم بر سرمایه‌داری جست‌وجو کرد، هدف از این زبان، ارائه تصویری از رهبر روشن فکری است که روسیه را با قدرت تاریخ به جلو می‌برد.. این منطق سیاسی برای انقلاب و جنگ می‌تواند در داخل روسیه طنین‌انداز شود و از نظر فلسفی با درک رهبری چین از نظم جهانی از طریق ایدئولوژی کمونیستی آن همسو شود.

انقلاب پوتین با مشروعیت او به عنوان رهبر روسیه آمیخته شده است. او خود را تنها رهبر روسیه معرفی کرده است که می‌تواند روسیه را از این «چهارراه» تاریخ عبور دهد. او از اصطلاحات انقلابی استفاده می‌کند تا درک خود از مسیر روسیه به سوی قدرت بیشتر را به نخبگان منتقل کند، در حالی که همزمان جامعه را حول اهداف جنگی خاص از بین بردن «نازیسم» و مقابله با تهدید نظامی وجودی ناشی از اوکراین و غرب بسیج می‌کند.پوتین از انقلاب علیه نظام غربی برای توجیه حکومت استبدادی خود و جایگاه خود در تاریخ روسیه به عنوان پیشاهنگ تک نفره انقلاب برای تقویت قدرت روسیه استفاده می‌کند. انقلاب او مبنای پیگیری روسیه برای امنیت جهانی است.

جنگ علیه اوکراین به عنوان محرک انقلاب

انقلاب، پرخطر و همراه با بحران است. اهداف پوتین مستلزم انقلابی مستمر است که بی‌شباهت به نظریه انقلاب دائمی تروتسکی نیست و مستلزم فروپاشی کامل سیستم امنیتی در اروپا است. انقلاب پوتین مستلزم انجماد کردن سیستم امنیتی جهانی، ‌گذار به دوره‌ای سیال است که در آن کشور‌ها مدعی شکل دادن به سیستم جدید هستند، سپس در مرحله آخر، سیستم جدید با شرایط جدید با قوانینی به نفع روسیه منجمد شوند. هر سه مرحله شامل بحران، رویارویی و درگیری بر سر عناصر اساسی یک نظم جدید است.

در انقلاب پوتین، بحران‌ها توسط رقابت قدرت‌های بزرگ بر سر اهداف بنیادی کاملاً متفاوت تحریک می‌شوند و به این ترتیب، بخش مورد انتظار و ضروری انقلاب هستند. نتیجه این بحران‌ها سرعت و جهت تغییر در نظم کلی غرب را تعیین می‌کند و به فروپاشی آن منجر می‌شود. در این مبارزه بر سر سیستم جهانی کنونی، پوتین توسط ایدئولوژی  ریسک گریزی محدود نمی‌شود. الگوی مشخص او در بحران و رویارویی، تمایل او به ریسک بیشتر از مخالفان برای رسیدن به اهدافش است. چرخش او به انقلاب و جنگ گواهی بر تمایل او به ریسک‌پذیر بودن است. این همچنین برداشت او از آنچه برای او و روسیه در خطر است را منعکس می‌کند.

برای پوتین، جنگ اوکراین به عنوان جرقه‌ای شبیه جرقه (ایسکرا) در نظریه انقلابی لنینیستی در نظر گرفته شده بود که برای  ایجاد حرکت در تلاش انقلابی کلی علیه نظام غربی طراحی شده بود. سه نتیجه مطلوب استراتژیک جنگ برای روسیه وجود داشت: شکستن اوکراین، پایان دادن به تلاش اوکراین برای تضمین دموکراسی خود از طریق نهاد‌های غربی و جرقه زدن، تسریع و گسترش درهم شکستن نظم امنیتی به رهبری ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم از طریق فشار جنگ و شکست اوکراین.

از نظر رهبری روسیه، اوکراین امروز محصول غرب است و به دنبال ماندن در غرب است. نظم یورو آتلانتیک مرکز ثقل سیستم غربی است و هدف اصلی روسیه جزء امنیتی آن سیستم است. تنها با شکست دادن اوکراین نمی‌توان به اهداف نهایی انقلابی دست یافت. جنگ باید به عنوان یک کاتالیزور برای فروپاشی نظم امنیتی غرب در اروپا باشد. این جنگ همچنین باید در هماهنگی با تشدید جنگ هیبریدی یا جنگ سیستمی علیه نظم غربی، با استفاده از ابزار‌های متعدد قدرت توسط روسیه برای هدف قرار دادن سیستم‌های امنیتی، شبکه‌های آن‌ها، اعضای آن‌ها و مهم‌تر از همه، نهاد‌هایی که از ارزش‌ها و ارزش‌های آن‌ها حمایت می‌کنند پیگیری شود.

تصمیم پوتین برای تضعیف سیستم غربی با حمله به اوکراین نیز با دیدگاه روسیه در مورد یک سیستم ترانس آتلانتیک در بحران پس از خروج ایالات متحده/ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۰ همسو بود. حداقل، جنگ منعکس‌کننده برداشت روسیه از کاهش اراده سیاسی و اتحاد غرب بود. با نگاهی به دریچه تاریخی خروج شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹، جنگ علیه اوکراین ممکن است فرصتی برای سرمایه‌گذاری در درک شده باشد.

رویکرد استراتژیک پوتین، جنگ «تمام روسیه» علیه اوکراین برای حمایت از انقلاب «تمام روسیه» علیه نظام غربی است. پوتین در جنگ علیه اوکراین استراتژی سه جبهه‌ای را اجرا می‌کند: اول، تشدید عملیات نظامی روسیه علیه نیرو‌های اوکراینی، آسیب رساندن به نیرو‌ها و زیرساخت‌ها با حملات و پیشروی‌های زمینی برای تضعیف روحیه و تضعیف دفاع و اراده سیاسی در سراسر کشور برای ادامه جنگ دوم، تجزیه سیاسی اوکراین، به اعتماد به نفس این که رهبری اوکراین می‌تواند جنگ را پیگرد قانونی کند، آسیب می‌رساند و پیروزی روسیه را در ذهن شهروندان اوکراینی و رهبران آن‌ها اجتناب‌ناپذیر می‌کند و سوم، شکستن پایداری حمایت غرب از اوکراین و ایجاد یک شکست سیاسی به غرب همزمان با شکست نظامی اوکراین. حمایت غرب تا به امروز بر اساس اعتماد به رهبری، استراتژی و نیرو‌های اوکراین است. روسیه این اعتماد را هدف قرار داده است.

دو سال پس از جنگ، مسکو متحمل بیش از ۴۵۰۰۰۰ تلفات روسی، از جمله ده‌ها هزار کشته، و تلفات عظیم تجهیزات نظامی شده است. مسکو، اکنون ۳۰ درصد از بودجه سال ۲۰۲۴ فدرال را صرف یک سازماندهی مجدد و تسلیح مجدد نظامی می‌کند و در عین حال وابستگی خود را به کره شمالی و ایران برای تسلیحات افزایش می‌دهد. شکست‌های ارتش روسیه بیشتر از موفقیت‌های عملیاتی در میدان نبرد بوده است. شورش مسلحانه در داخل روسیه رخ داده است و افسران ارشد نظامی به‌اتهام فساد پاکسازی شده‌اند. چین در حال بهره‌برداری از روسیه برای منافع استراتژیک ژئوپلیتیکی بلندمدت برای حفظ آرمان‌های قدرت خود است. با ورود فنلاند و سوئد، افزایش مخارج دفاع ملی در میان متحدان (به ویژه آلمان و لهستان) و حمایت پایدار غرب از دفاع اوکراین، تغییر اساسی در قدرت کلی ناتو رخ داده است. علی‌رغم این نتایج، پوتین سه هدف استراتژیک اصلی خود علیه اوکراین را هدایت می‌کنند.

انقلاب و جنگ؛ قدرت و نیرو

پوتین انقلاب و جنگ را به عنوان گامی ضروری برای تحقق اهداف استراتژیک خود ادغام کرده است. همزمان، مسکو «چند ابزار قدرت» را که مستقیماً اوکراین، نظم یورو-آتلانتیک و نظم جهانی را هدف قرار می‌دهد، تنظیم می‌کند.

کرملین روسیه را به سیاست‌ها و استراتژی‌هایی برگردانده است که بر گردآوری «قدرت و نیرو» (vlast’ i sila) برای کسب مزیت در برابر سیستم غربی متمرکز شده‌اند. پوتین فقط به خاطر چنین مزیتی، برای تقویت روسیه و تقویت موقعیت خود در داخل سیستم روسیه مانور می‌دهد. مزیت تنها شکل امنیتی است که مسکو به منظور شکل دادن به نظم جهانی جدید می‌پذیرد. در عین حال، منطق تقویت‌کننده متقابل انقلاب و جنگ، تصمیم‌گیری را محدود، انتخاب‌های نادرست ایجاد می‌کند و می‌تواند تصمیم‌های «بدون انتخاب» را ایجاد کند. پوتین بار‌ها بر اساس ارزیابی خود مبنی بر اینکه ممکن است در آینده یک غرب قوی‌تر و یک اوکراین دموکراتیک قوی‌تر وجود داشته باشد، خود را به عنوان «چاره‌ای» به جز جنگ با اوکراین توصیف کرده است.

دیدگاه‌های پوتین از آینده روسیه، با دستیابی به مزیت، استقبال از انقلاب و پذیرش جنگ به عنوان راهی برای کسب مزیت، جنبه‌های اساسی سیاست امنیتی روسیه را تغییر می‌دهد که جنگ سرد و دوره‌های پس از جنگ سرد را شکل داده است. نگاه او به آینده به عنوان دیدگاهی که مستلزم برچیده شدن نظام غربی به صورت مطلق است، فضای محدودی را برای همزیستی و امنیت متقابل با غرب و نظام جهانی آن باقی می‌گذارد. او همواره امنیت متقابل با غرب را رد می‌کند زیرا او آن را به نفع غرب قدرتمندتر می‌داند. غرب اکنون به عنوان یک دشمن در نظر گرفته می‌شود و روس‌ها امنیت متقابل را به معنای دادن فرصت برابر به غرب برای تعقیب اهداف خود می‌دانند. به گفته پوتین، این اهداف این است که فرصت ضربه زدن به روسیه و حتی نابودی آن را داشته باشیم. امنیت متقابل با غرب همچنین رضایت روسیه را به سیستم جهانی غرب منتقل می‌کند و با هدف پوتین از برچیدن آن در تضاد است.

پوتین در حال سازماندهی دولت روسیه برای حفظ انقلاب، جنگ علیه اوکراین و فشار و حمله به سیستم غربی است. انقلاب «تمام روسیه» او تعیین‌کننده چگونگی سازماندهی کشور، بسیج جامعه، اولویت‌بندی صنعت، همسویی با سیاست خارجی، ساختار نظامی، و محوریت ارتباطات داخلی و خارجی است. مسکو به دنبال  ترکیب فرصت‌هایی برای استخدام قدرت سخت و استفاده خشن از قدرت نرم برای حداکثر تأثیر برای حفظ انقلاب و جنگ است. کنترل متمرکز پوتین بر این ابزار‌های قدرت، استخدام و اداره آن‌ها ، به روسیه توانایی بیشتری برای تمرکز بر هدف واحد یعنی حفظ انقلاب و جنگ می‌دهد.

دهه «دردناک» پیش رو

پوتین مدت‌هاست که به دنبال تغییر جهان اطراف روسیه به شیوه‌هایی است که قدرت روسیه را تقویت کرده و همزمان از تغییرات سیاسی در داخل کشور جلوگیری کند. ادغام انقلاب و جنگ و اقدامات حساب شده او برای ایجاد و انباشت قدرت و نیرو، شیوه‌های آشنای اقتدارگرایان روسیه و شوروی سابق است. درک پوتین از امنیت و قدرت روسیه شخصی است. انقلاب او منعکس‌کننده این نتیجه است که بزرگترین تراژدی قرن بیست و یکم برای روسیه تداوم وجود نظم تحت رهبری ایالات متحده و سیستم مبتنی بر قوانین ساخته شده در طول هشت دهه خواهد بود.

سیستم غربی اصولاً برای جلوگیری از جنگ‌های قدرت‌های بزرگ از طریق ادغام استراتژیک کشور‌های عضو آن، از جمله دشمنان سابق جنگ جهانی دوم طراحی شده است. بر پایه حاکمیت قانون، آزادی و لیبرال دموکراسی بنا شده است. تضعیف سیستم غربی این خطر را افزایش می‌دهد که بحران‌ها منجر به جنگ و در نهایت جنگ قدرت‌های بزرگ شود. ده سال پیش، پوتین خود در مورد خطرات وضعیت جهانی در صورت عدم پابرجا ماندن برخی از ویژگی‌های سیستم غربی که رقابت را تنظیم می‌کرد، هشدار داد. او گفت این سیستمی خواهد بود که صرفاً بر نیروی بی‌رحم متکی است. پوتین دیگر هیچ استفاده‌ای از ویژگی‌های بازدارنده سیستم غربی ندارد. انقلاب او در جنگ از زور و قدرت بی‌رحمانه استفاده می‌کند. از نظر پوتین، فروپاشی نظام غربی نظم جدیدی را به وجود می‌آورد، اما این روند می‌تواند با درگیری و جنگ نیز همراه باشد. روسیه در حال آماده شدن برای مرحله بعدی جنگ اوکراین و برای بحران‌هایی است که در طی «تغییر دوران» نظم جهانی طبیعی و اجتناب ناپذیر است.

بعید است که فرآیند تصمیم‌گیری مبتنی بر تئوری سیاسی پوتین و ظرفیت قدرت دولتی با یک فرآیند تصمیم‌گیری سیاسی که محاسبات و احتیاط در پی ثبات است جایگزین شود. بعید است که پوتین انقلاب را متوقف کند، نیرو‌های مسلح را از کار بیاندازد، اقتصاد جنگ را تخریب کند، نظام غربی و اصول امنیت متقابل آن را دوباره بپذیرد و به توافقات سیاسی، اقتصادی، حل مناقشه یا تسلیحات با کشور‌های غربی با حفظ قدرت سیاسی خود در داخل دست یابد.

تصمیم پوتین برای جنگ با اوکراین نمونه‌ای از ادغام منطق انقلاب و جنگ است. چارچوبی که در آن انقلاب به جنگ اوکراین دامن زد و جنگ اوکراین در خدمت اهداف انقلاب بود، می‌تواند پوتین را به تصمیم‌های «بی‌گزینه‌ای» دیگر سوق دهد و جرقه بحران‌ها یا درگیری‌های دیگری را در آینده ایجاد کند.

قدرت شخصی پوتین در داخل روسیه و جایگاهی که او در تاریخ روسیه به عنوان پیشتاز این جنبش به دنبال آن است، اکنون به هم مرتبط هستند. شکست انقلاب در خارج از کشور خطر ضد انقلاب و از دست دادن قدرت در روسیه را به همراه دارد. بنابراین پوتین به کنترل بیشتر روسیه همزمان با اجرای انقلاب و جنگ در خارج از مرز‌های آن نیاز دارد. سیستم قدرت پوتین مستلزم توانایی مانور برای حفظ برتری روسیه است. در عین حال، برای حفظ انسجام داخلی و کنترل متمرکز بر روسیه، به یک دشمن خارجی نیاز دارد. نظریه انقلابی تروتسکی از دوگانگی انقلاب و خطر ضدانقلاب صحبت می‌کرد. شورش پریگوژین در ژوئن ۲۰۲۳ یادآور این خطر بود که ضدانقلاب می‌تواند در داخل روسیه از استرس تحمیل شده بر رهبری و جامعه‌ای که انقلاب و جنگ را دنبال می‌کند ظهور کند.

سازمان دهی چند ساله دولت روسیه حول انقلاب و جنگ برای دستیابی به تغییر در نظم جهانی، سیستم سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه را بیشتر در ساختاری محبوس می‌کند که فقط می‌تواند انقلاب و جنگ را حفظ کند و به طور همزمان فشار زیادی را بر روسیه وارد می‌کند. جامعه. شاید در حال حاضر، اما مطمئناً ظرف چند سال، روسیه در یک سازمان دولتی انقلابی و جنگ محور محبوس خواهد شد. رشد اقتصادی در حال حاضر عمدتاً با سرمایه‌گذاری در بخش دفاع حاصل می‌شود. معکوس کردن این امر شوک‌های ساختاری اقتصادی ایجاد می‌کند که می‌تواند انسجام و کنترل را تضعیف کند.

ادغام انقلاب و جنگ توسط پوتین یک پایه معیوب برای امنیت و قدرت روسیه در قرن بیست و یکم است. تصمیم «بدون انتخاب» او در مورد اوکراین اعتراف به این است که نظریه سیاسی او، او و روسیه را به بن بست می‌کشاند. قدرت روسیه در سه دهه گذشته به دلیل مشارکت این کشور در سیستم غربی گسترش یافته است. روسیه اکنون به طرز چشمگیری این قدرت را در تعقیب انقلاب علیه نظام غربی مصرف می‌کند. حاکمیت روسیه در آن دهه‌ها در سیستم غربی نیز حفظ شد. اگر حاکمیتش حفظ نمی‌شد، روسیه قدرتی را که اکنون برای به چالش کشیدن نظم جهانی در اختیار دارد، جمع نمی‌کرد.

محدودیت‌های انقلاب او بسیار زیاد است، اما اهداف او برای جایگزینی نظم پس از جنگ جهانی دوم از نظر جاه‌طلبی نامحدود است. دستیابی او به این اهداف سازش ناپذیر است. جامعه و نیرو‌های مسلح روسیه برای حفظ انقلاب، بحران‌ها و جنگ تحت فشار هستند. سیستم غربی از نظر اقتصادی برتر است و اگر زمان داده شود، می‌تواند جاه طلبی‌های پوتین را خنثی کند. تعقیب انقلاب و جنگ او می‌تواند روسیه را در وضعیت بدی قرار دهد. ماشین تبلیغاتی او به طور بی‌وقفه دستاورد‌های فناورانه و نوسازی روسیه و موفقیت آن در میدان جنگ و همچنین ضعف و بی‌نظمی در سیستم غربی را برجسته می‌کند. همچنین بر احترام بین‌المللی به روسیه، اتحاد نخبگان و مردم و نوستالژی نسبت به گذشته شوروی و امپراتوری روسیه تأکید می‌کند.

با این حال، واقعیت این است که روسیه به‌طور مستبدانه اداره می‌شود، جنگ و انقلاب به شدت تحت فشار قرار می‌گیرد، توسط شرکای‌اش مورد استثمار قرار می‌گیرد و از نظر استراتژیک در توانایی‌اش برای همگام شدن با دشمنانش کمتر رقابتی است. جامعه روسیه برای استرس انقلاب علیه یک سیستم جهانی آماده نیست. رویکرد پوتین فرمول آشنایی است که مستبدان برای حفظ قدرت به بهای حفظ ثبات و امنیت کشورشان استفاده می‌کنند و از این نظر این فرمول به هدف خود عمل می‌کند. با این حال، همانطور که لنین هشدار داد، همه موقعیت‌های انقلابی منجر به انقلاب نمی‌شوند. تصمیم پوتین برای تعقیب انقلاب و جنگ در این دهه یک اشتباه محاسباتی استراتژیک است و می‌تواند باعث اشتباه محاسباتی بیشتری شود. با گذشت زمان می‌توان بر محدودیت‌های ذاتی روسیه غلبه کرد. محدودیت‌های اعمال شده بر روسیه به اراده سیاسی و ظرفیت کشور‌های ناتو و G۷ برای ادامه اقدامات علیه پوتین بستگی دارد. مقاومت و قدرت جنگی اوکراین، حمایت غرب از اوکراین، و فشار اقتصادی و سیاسی غرب در همه اشکال، محدودیت‌هایی را بر قدرت روسیه تحمیل کرده است. اگر این‌ها برداشته شوند، پوتین می‌تواند سطح تهاجم خود به نظام غربی را با سطح جاه طلبی انقلابی خود مطابقت دهد.

منطق انقلاب و جنگ پوتین پیامد‌های بسیار زیادی برای روند آینده جنگ علیه اوکراین دارد که خود بخشی از الگوی استراتژیک گسترده‌تر فشار و حمله روسیه به سیستم امنیتی جهانی است. غرب نباید جنگ را در قالب واکنش موقت به بحران مطرح کند. الگوی راهبردی پوتین به امنیت و دفاع جمعی غرب هم به عنوان پاسخی به انقلاب او و جنگ او علیه اوکراین و هم برای مدیریت رویارویی استراتژیک روسیه در آینده نیاز دارد.

روسیه پوتین با هدایت یک ساختار سیاستی که فقط به دنبال مزیت است، به طور همزمان به مزیت دیگران احترام می‌گذارد. محدود کردن خسارات ناشی از انقلاب و جنگ پوتین مستلزم اتحاد غرب برای محافظت از مزایای خود است: مشروعیت، پایه‌های حاکمیت قانون، قدرت اقتصادی، برتری فناوری، و قدرت نظامی منطقه‌ای و جهانی. این مزیت‌ها که توسط ذینفعان سیستم غربی ایجاد شده است، می‌تواند جاه‌طلبی‌ها و محاسبات نادرست روسیه را زمانی که به وضوح و پیوسته به رهبری روسیه و شرکای مستبد آن نشان داده شود، محدود کند.

نه انقلاب پوتین و نه جنگ او به پایان نزدیک نشده‌اند. پوتین راه‌هایی را برای دستیابی به قدرت بیشتر روسیه تصمیم گرفته است و روسیه را به مرحله جدیدی از رویارویی استراتژیک با غرب بر سر نظم منطقه‌ای و جهانی به رهبری ایالات متحده سوق می‌دهد. او پیش‌بینی کرده است که دهه پیش رو «خطرناک‌ترین، غیرقابل پیش‌بینی‌ترین و مهم‌ترین دهه از زمان پایان جنگ جهانی دوم. و مملو از درگیری‌های جهانی» خواهد بود. او روسیه را برای این آینده سازماندهی و آماده می‌کند.

3
تعداد بازدید:
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، چهار راه ولیعصر(عج)
تماس: ۹۳۵۳۲۷۲۷۶۳
1242
بازدید سایت: 
محیط شناسی روابط فرهنگی