محیط شناسی روابط فرهنگی

نگاه رئالیستی به راهبرد کشورهای خلیج فارس در بحران منطقه‌ای و نظم پساجنگ

چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۹/۰۷
نویسنده:

امروز منطقه غرب آسیا بیش از هر زمان دیگری آبستن تنش‌های شدیدتر و حتی جنگی تمام‌عیار است و گستردگی جبهات درگیری در کنار مداخله و تاثیرگذاری قدرت‌های فرامنطقه‌ای، نوع خاصی از راهبردهای سیاست خارجی را بر بازیگران منطقه دیکته کرده است. در این شرایط، بررسی وضعیت زیرمنطقه خلیج فارس که…

امروز منطقه غرب آسیا بیش از هر زمان دیگری آبستن تنش‌های شدیدتر و حتی جنگی تمام‌عیار است و گستردگی جبهات درگیری در کنار مداخله و تاثیرگذاری قدرت‌های فرامنطقه‌ای، نوع خاصی از راهبردهای سیاست خارجی را بر بازیگران منطقه دیکته کرده است. در این شرایط، بررسی وضعیت زیرمنطقه خلیج فارس که دربردارنده مهم‌ترین و تاثیرگذارترین بازیگران در نظم  منطقه‌ای شامل جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی است می‌تواند گوشه‌ای از کلاف پیچیده منطقه را باز کند. اگر به پویایی‌های خلیج فارس را از لنز رئالیسم تهاجمی[1] – که به نظر می‌رسد مناسب‌ترین چارچوب برای فهم منازعات امروز منطقه است – بنگریم، ایران، عربستان و امارات را از کنشگران مهم آن خواهیم یافت؛ در حالی که اولی اساسا در پی تغییر وضع موجود است و دو بازیگر دیگر، طالب حفظ وضع موجودند. این تفاوت بنیادین دیدگاه کشورها و ادراکاتشان از شرایط منطقه، هم توصیف مناسبی از وضعیت امروز بدست می‌دهد و هم پیش‌بینی آینده را در وضعیت شدیدا غیرمترقبه منطقه، ممکن‌تر می‌سازد.

با اینکه نمی‌توان تمامی رویدادهای عرصه روابط بین‌الملل را در یک قالب محدود رئالیستی ریخت و با نگاه متصلب ساختارگرایانه از سیاستِ خارجیِ همه دولت‌ها انتظار کنشگری عاقلانه[2] و محاسبه‌گرانه داشت، اما سرعت تحولات منطقه و همچنین شدت تهدیدات در کنار وجود بازیگری همچون رژیم صهیونیستی که با احساس تهدید وجودی، تمامی خط قرمزها را بدون هیچ نگرانی زیرپا گذاشته، رفتار سیاست خارجی بازیگران را بیش از هر چیز می‌توان از منظر واقع‌گرایی تهاجمی مورد مداقه قرار داد.

نقش عربستان و امارات در بحران منطقه

واقع‌گرایی بر اساس تجدیدنظر یا حافظ وضع موجود بودن قدرت‌ها، راهبردهای مشخصی برای کشورهایی که در موضع قدرت و کنشگری فعالانه و نه منفعلانه هستند برشمرده‌است. در این قالب، عربستان سعودی به عنوان یکی از مهم‌ترین کشورهای جنوبی خلیج فارس که پیش از طوفان‌الاقصی در صدد پیوستن به قطار عادی‌سازی با رژیم صهیونیستی بود، در کنار امارات متحده عربی به عنوان دولتی همسو با اسرائیل که دارای بیشترین تعاملات اقتصادی با رژیم در منطقه و البته چالش‌های ارضی با ایران است، از مهم‌ترین مهره‌های تاثیرگذار منطقه هستند که می‌کوشند وضعیت موجود را که بر اساس نظم امریکایی با هدف تحدید ایران بنا شده، حفظ کنند.

هر دو دولت سعودی و آل‌نهیان در سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند نوعی راهبرد موازنه‌سازی[3] در سیاست خارجی خود در پیش گیرند؛ به طوری که در عین تلاش برای حفظ هم‌پیمانی با غرب و اعتماد آن‌ها، به روسیه و چین نیز دست دوستی داده و در صدد حفط توازن میان شرق و غرب بوده‌اند. این بازی موازنه‌سازی برای عربستان پیچیده‌تر نیز بوده است؛ چه اینکه او از سویی در پی انعقاد قرارداد امنیتی شبه‌ناتو با امریکا در ازای به رسمیت شناختن اسرائیل بوده و از سویی دیگر جزو شرکای استراتژیک و بزرگترین تامین‌کننده نفت خام چین است و در سطح منطقه‌ای نیز با مصالحه با ایران در پی ایجاد فضای امنی برای خود در مقابل انصارلله یمن و به طور کلی تهدیدات احتمالی ناشی از خصومت با جمهوری اسلامی می‌باشد. امارات نیز در شرایطی که هم‌پیمان اقتصادی خوبی برای چین است، متحد تمام‌عیار امریکا و رژیم صهیونیستی است و در حالی که همواره بر جزایر سه‌گانه ‌ایرانی ادعاهای واهی مطرح می‌کند، از اینکه در نزاع ایرانی-صهیونی به عنوان دشمن فرض شده و مورد حمله قرار گیرد، واهمه دارد.

همین راهبرد در وضعیت بحرانی امروز منطقه نیز ادامه دارد؛ در یک سمت، دولت سعودی، امارات و قطر پس از سفر منطقه‌ای وزیر خارجه ایران و ابلاغ هشدار جمهوری اسلام برای عدم همکاری در حمله به ایران، به نوعی وادار به ارسال پیام عدم مداخله در هرگونه حمله تلافی‌جویانه احتمالی رژیم صهیونیستی علیه ایران می‌شوند. از طرف دیگر اما در نشست مشترک سران کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با سران اتحادیه اروپا در بروکسل باز هم به تکرار ادعاهای سابق پیرامون جزایر سه‌گانه ایرانی پرداخته و خواستار پایان اشغال جزایر از سوی ایران شوند! در واقع امارات سعی دارد در عین دور نگه‌داشتن خود از آسیب‌های رویارویی ایران با اسرائیل، با اجماع‌سازی بی‌سابقه در اروپا علیه ایران، در حادترین بزنگاه منطقه‌ای مانع نمایش قدرت سیاسی و نظامی ایران شود.

نقش عربستان را علاوه بر موازنه‌سازی که خود در پی حفظ و پیشبرد آن است، باید در سایه کنشگری ایالات متحده نیز بررسی کرد. امریکا به عنوان قدرت اصلی حامی حفظ شرایط موجود، در پی احاله مسئولیت[4] پیشبرد راهبردهای مطلوب خلیجی به هم‌پیمانانی از جمله عربستان است. هر چند در این مجال نمی‌توان تاریخ روابط عربستان و امریکا را بررسی نمود، اما نگاه اجمالی به سیر روابط این دو نشان‌دهنده همسویی بسیار بالای عربستان– اگر نگوییم متابعت –  با سیاست‌های خاورمیانه‌ای امریکاست؛ ارتباطی که البته پس از بحران جنگ یمن و کشته شدن جمال خاشقچی رو به تیرگی نهاد. اما پس از طوفان‌الاقصی عربستان کم‌کم به جایگاه محوری خود در راهبرد خاورمیانه‌ای ایالات متحده بازگشته و اکنون از جمله مهم‌ترین بازیگرانی است که می‌تواند اجراکننده نظم مطلوب امریکا در خلیج فارس باشد. نقشی که عربستان با قبول نقش محوله از امریکا می‌پذیرد، تا حد زیادی می‌تواند تصمیمات آینده سیاست خارجی آن را مشخص سازد؛ از ادامه مسیر عادی‌سازی با رژیم و ادامه کارشکنی در محور مقاومت و خصومت کنترل‌شده با ایران گرفته تا کاهش سرعت نفوذ اقتصادی چین در منطقه.

در مقابل، کشورهایی مانند کویت و بحرین با موضع انفعالی خود تنها راهبردهای مماشات[5] و دنباله‌روی[6] را در پیش گرفته‌اند و ورود چندانی به درگیری‌ها ندارند. از سوی دیگر قطر و عمان نیز سعی در حفظ جایگاه میانجی‌گرانه خود در عین تلاش برای جلب و حفظ اعتماد غرب دارند.

راهبردهای ایران چیست؟

و اما جمهوری اسلامی ایران به عنوان قدرت منطقه‌ای که همواره در پی ایجاد نظمی عادلانه و طالب تغییر وضع موجود بوده، در این شرایط از تمامی ابزارهای قدرت نرم و سخت خود برای استقرار نظم منطقه‌ای مطلوب و البته با حداقل تنش بهره گرفته و می‌گیرد. مقابله نظامی و جنگ هر چند انتخاب اول ایران نبوده، اما تهران نشان داده که این راهبرد در صورت اجبار، بدون تردید در میان استراتژی هایش قرار خواهد داشت. اما از دیگر اقدامات ایران که در ساحت رئالیسم درک می‌شود، همان پیام‌های هشدارآمیز ایران به کشورهای عربی و به‌ویژه هم‌پیمانان امریکا و اسرائیل است که عواقب همکاری در حمله به ایران را به آنان گوشزد کرده است. همچنین استفاده از ابزار نفت و افزایش قیمت آن از نکات بازدارنده‌ای است که در همین راهبرد می‌گنجد؛ این یعنی استفاده از کارت‌های بازی و اهرم‌های فشار موجود دانست.

دیگر راهبردی که یک قدرت طالب تغییر وضع موجود علی‌الخصوص در این شرایط بحرانی آن را اتخاذ می‌کند، بهره بردن از ایجاد یا گسترش جنگ در جبهه‌های دیگر است؛ به طوری که امریکا را از حمایت تمام‌قد از رژیم صهیونی بازدارد و توجه آن را معطوف به چالش‌های برون‌منطقه‌ای کند.

غرب، به طور ویژه‌ای امریکا و در سطح نازل‌تری ناتو، پیش از طوفان‌الاقصی درگیر جنگ اوکراین در جبهه شمالی و چالش تایوان و دریای چین شرقی در جبهه شرق بوده‌اند. از آنجایی که در گفتمان رئالیستی، قدرت امری نسبی است، درگیری امریکا در خاورمیانه فرصتی عالی برای روسیه جهت آرام کردن اوضاع داخلی و هم در نبرد اوکراین بوده است. از سویی افزایش قیمت نفت متعاقب درگیری در منطقه، راه تنفس دیگری برای مسکو در شرایط پرفشار اقتصادی و تحریمی است. چین نیز درگیری ایالات متحده در منطقه را فضایی برای تحت فشار قرار دادن بیشتر تایوان می‌بیند؛ همان طور که در روزهای گذشته تایوان را با 153 جنگنده و ده‌ها شناور محاصره کرده است. البته هر ناآرامی در خلیج فارس برای چین خطرات بالقوه‌ای دارد؛ چرا که با افزایش قیمت‌ حامل‌های انرژی همراه خواهد بود.

اما اینجا همان نقطه‌ای است که جمهوری اسلامی باید از گشودن جبهه دیگری برای دشمن استفاده کرده و با تشدید بحران در سایر مناطق، جبهه دیگری بگشاید[7]؛ به طوری که حداقل بخشی از توجه و تمرکز پدرخوانده رژیم صهیونیستی را معطوف چالش‌های دیگر کرده و یا با گسترش و تعمیق بحران‌های از پیش موجود، انرژی دشمنان خود را تحلیل ببرد. اکنون تشدید تنش میان کره شمالی و همسایه جنوبی‌اش از جمله تاکتیک‌هایی است که می‌تواند به پیشبرد راهبرد مذکور توسط ایران کمک کند. هر چند بهتر بود تهران اهرم‌های فشار خاصی را در رابطه‌اش با شرکای شرقی (چین و روسیه) در نظر می‌گرفت تا امروز بتواند با دست بازتری طرف غربی را به چالش بکشد؛ چرا که اکنون کشوری مانند روسیه از فرسایشی شدن جنگ خاورمیانه سود می‌برد و طبعا از هزینه‌های امریکا در این جنگ خرسند خواهد بود.

 به نظر می‌رسد هر یک از کشورهای خلیج فارس به نوعی راهبردهای واقع‌گرایانه خود را دنبال می‌کنند؛ در این میان باید توجه داشت که هر چند عربستان  وامارات نمی‌خواهند توزان روابطشان با ایران، چین و روسیه، و امریکا و غرب دچار بحران خاصی شود، اما در هر برهه‌ای و از هر فرصتی استفاده خواهند کرد تا با فشارهای غیرمستقیم، ایران و دولت‌ها و گروه‌های همسو با آن را تحت فشار بگذارند. بر همین اساس، در حالی که کشوری مانند عربستان در پی تغییر موازنه و ایجاد بی‌ثباتی در منطقه نیست، اما اگر از سوی ایران دیپلماسی فعال و بازدارندگی موثر میدانی نبیند، به پذیرش کامل مسئولیت محوله از سوی امریکا تمایل پیدا کرده و چه بسا جنگ سرد ایرانی-سعودی که به تازگی و آن هم فقط در سطح دیپلماتیک به پایان رسیده، بار دیگر آغاز شود.


[1] Offensive Realism

[2] منظور از کنشگری عاقلانه در اینجا، مفهوم بازیگر عقلایی مد نظر کنت والتز، رئالیست ساختارگرا، است؛ بازیگری که با محاسبه سود و زیان نسبی به اتخاذ بهترین تصمیم روی می‌آورد.

[3] balancing

[4] buckpassing

[5] appeasement

[6] bandwagoning

[7] bloodletting

تهران، خیابان انقلاب اسلامی، چهار راه ولیعصر(عج)
تماس: ۹۳۵۳۲۷۲۷۶۳
1743
بازدید سایت: 
محیط شناسی روابط فرهنگی