محیط شناسی روابط فرهنگی

قرائت اسرائیلی از اسلام

یکشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۲۵
نویسنده:

اصطلاح «اسلام اسرائیلی» ممکن است شبیه به یک واژه بد به نظر برسد اما اسلام در جامعه اسرائیل و در داخل کشور اسرائیل وجود دارد. کمتر از یک پنجم اسرائیلی‌ها توسط دولت به عنوان مسلمان ثبت شده‌اند. با این وجود، رابطه بین اسرائیل و اسلام هرگز مطلوب نبوده است.  اسلام…

اصطلاح «اسلام اسرائیلی» ممکن است شبیه به یک واژه بد به نظر برسد اما اسلام در جامعه اسرائیل و در داخل کشور اسرائیل وجود دارد. کمتر از یک پنجم اسرائیلی‌ها توسط دولت به عنوان مسلمان ثبت شده‌اند. با این وجود، رابطه بین اسرائیل و اسلام هرگز مطلوب نبوده است.  اسلام رسمی اسراییلی نه تنها وجود دارد، بلکه به طرق انتقادی، هرچند ظریف، در حال تغییر است. این اشکال جدید که در آن ادعای خود را نشان می‌دهد، ممکن است بلافاصله قابل مشاهده نباشد، اما اثرات سیاسی بلندمدتی برای کشور خواهد داشت.

هنگامی که دولت اسرائیل در سال 1948 تشکیل شد، سیستم مذهبی به ارث برده از دولت عثمانی با قیمومیت بریتانیا اصلاح شده بود اما اکنون قرار بود برای پاسخگویی به نیازهای یک دولت یهودی دوباره پیکربندی شود. اداره اسلام برای رهبران دولت جدید اولویت اصلی نبود. در حالی که اسرائیلی‌ها اغلب ترتیبات مربوط به مذهب را ادامه‌ی نظام ارزن عثمانی توصیف می‌کنند، آن‌ها تغییرات اساسی را که پس از برچیدن هر ساختار مرکزی برای مسلمانان به وجود آمد، از دست می‌دهند. ساختارها و فرآیندهای مختلف، حقوقی، خیریه، قضایی و آموزشی، که به شیخ الاسلام عثمانی متصل شده بود، ادامه یافت اما دیگر هیچ سلسله مراتب واحدی بر آن‌ها نظارت نداشت. بنابراین، دولت جدید اسرائیل به سختی اسلام را متلاشی کرد.

رهبران جدید اسرائیل نسبت به شهروندان فلسطینی این کشور نگرانی نشان دادند. رویکرد میان‌مدت، حفظ مقداری از حکومت نظامی بر شهرها و روستاهایشان بود، استراتژی که نزدیک به دو دهه دوام آورد. در بلندمدت، مجموعه مشخصی از سیاست‌ها و راهکارها برای تعقیب این اهداف کلی پدیدار شد. ساختارهای جمعی و مذهبی به عنوان ساختارهایی تلقی می‌شدند که باید به طور محدود به سمت مأموریت خود متمایل شوند: اجازه دادن به شهروندان فلسطینی برای آموزش به زبان عربی با یک برنامه درسی متمایز که شامل آموزش غیرسیاسی مذهبی است و به جوامع اجازه می‌دهد تا مسائل خانوادگی خود را مطابق با آموزه‌های دینی بررسی کنند. دولت جدید در حالی که سازمان‌های اصلی اسلامی را که اکنون تحت صلاحیت خود هستند، بازسازی می‌کرد. با استقرار دستگاه دولتی اسرائیل، موقوفات، مساجد، آموزش و پرورش و دادگاه‌ها هر کدام دستخوش مجموعه‌ای از تغییرات شدند.

موقوفات

با لغو شورای عالی مسلمانان، نظارت بر اکثر موقوفات در دست نهادهای دولتی جدید قرار گرفت. نوآوری اسرائیل در شرایط منطقه‌ای این بود که یک وزارت دین داشته باشد و یک خاخام را به عنوان رئیس آن وزارتخانه تعیین کند. دفتری در داخل وزارت امور مسلمانان را نظارت می‌کرد. اگرچه نفوذ آن محدود بود.

اما در کنار این اقدام، با ایجاد مجموعه پیچیده‌ای از رویه‌ها و سازوکارهای قانونی برای انتقال بیشتر موقوفات مسلمانان به مالکیت عمومی یا یهودی، گام مهم‌تری برداشته شد. این اقدامات و تأثیرات کلی آن‌ها عمومی بود، اما عملیات واقعی آن‌ها تا به امروز مبهم مانده است. اولاً، در سال 1950، قانونی در مورد اموال غایب، عملاً تمام فلسطینیانی را که در طول جنگ 1948 در زادگاه یا روستای خود باقی نمانده بودند (حتی آنهایی که به مکان‌های دیگری که تحت کنترل اسرائیل باقی مانده بود نقل مکان کردند) به عنوان غایب طبقه بندی کرد. ثانیاً، اگر اکثر اعضا واجد شرایط باشند، نهادها، از جمله شورای عالی مسلمانان، می‌توانند غایب باشند. سوم، دفتر نگهبان اموال غایب اسرائیلی تأسیس شد و نظارت بر هر گونه اموالی که غایب اعلام می‌شد، بر عهده داشت. این دفتر بسیاری از زمین‌ها را به نهادها و از طریق سازوکارهای قانونی فروخت.

پس از آن دیوید بن گوریون، نخست وزیر، در سال 1958 به نمایندگان پارلمان فلسطین متعهد شد که به این موضوع رسیدگی شود. راهبرد مبهم‌سازی و تأخیر موفقیت‌آمیز بود؛ این مراحل قطعاً هر چارچوب قانونی مبتنی بر شرع را نقض می‌کرد اما دادگاه‌های شرعی برای مدت طولانی از موضوع دور ماندند. به طور جامع‌تر، خلأهای قانونی با اصلاحیه قانون در سال 1965 پر شد. کمیته‌های محلی (تشکیل شده در شهرهای مختلط) که به‌طور مبهم و به دلیل شهرت، به فساد عمل می‌کردند، اجازه یافتند که فروش موقوفات را تأیید کنند.

مساجد

با حذف جمعیت مسلمانان و انحلال بسیاری از مساجد حامی اوقاف، دولت موقت اسرائیل، کمیسیونی را زیر نظر وزارت امور دینی جدید خود برای بررسی، فهرست‌نویسی و ثبت وضعیت تمامی اماکن مذهبی مسلمانان در کشور تأسیس کرد. گزارش کمیته، در حالی که بیشتر به شناسایی ویژگی‌های معماری قرون وسطایی می‌پردازد، احتمالاً بسیاری از این سازه‌ها را نجات داده است. مساجد به یکی از چهار سرنوشت متمایل بودند. نخست، آن‌هایی که در مناطقی که جمعیت قابل توجهی از مسلمانان باقی مانده بودند، به سادگی به فعالیت خود ادامه دادند. دوم، مساجد کوچکتر در مناطقی که خالی از سکنه شده بودند، معمولاً همراه با سایر ساختمان‌های روستا تخریب می‌شدند. سوم، مساجد بزرگتر یا مستحکم‌تر در مناطق خالی از سکنه اغلب به حال خود رها می‌شدند،اما توسط مقامات ایالت جدید یا توسط دولت‌های شهری به اهداف دیگری واگذار می‌شدند. در نهایت، برخی از مساجد بزرگتر به سادگی سرپا باقی ماندند اما رها شدند.

در کلام، حمایت رسمی از مساجد وجود دارد زیرا اسلام یک دین رسمی در اسرائیل است. حمایت دولتی تا حدی با پرداخت حقوق بسیاری از ائمه جماعت) و نظارت بر کمیته‌های محلی اوقاف بازمانده‌ای را که از مساجد حمایت می‌کنند، اداره می‌کنند. از نظر تئوری، بودجه دولتی برای ساخت عبادتگاه‌های جدید نیز وجود دارد اما بودجه رسمی واقعی برای مساجد بسیار ناچیز بوده است.

آموزش و پرورش

مناطقی که هنوز مقداری جمعیت فلسطینی داشتند، عموماً شاهد ادامه تحصیلات ابتدایی و متوسطه بودند. بنابراین الگوی مدارس جداگانه بر اساس مذهب و ملیت نیز ادامه یافت. یک برنامه درسی مجزا برای مدارس مسلمان شامل آموزش دینی بود. مدارس خصوصی که اغلب در اصل و مدیریت مسیحی بودند نیز ادامه یافت و برخی از خانواده‌های مسلمان را که معتقد بودند سطح آموزش برتر بود، به خود جذب کرد. اداره مدارس در دولت اسرائیل عموماً به سطح شهرداری واگذار شد، بنابراین روستاها و شهرهای فلسطینی مدارس خود را حفظ کردند. شهرهای مختلط عموماً دارای مجموعه جداگانه‌ای از مدارس فلسطینی/مسلمان بودند. در چنین شرایطی، مسلمانان فلسطینی (و مسیحیان) می‌توانستند در مدارسی با برنامه درسی یهودی/عبری شرکت کنند اما تعداد کمی از آن‌ها این کار را انتخاب کردند.

اگر آموزش ابتدایی و متوسطه در اسلام در این دوره برای مسلمانان اسرائیلی به عنوان بخشی از تحصیلشان در دسترس بود (در واقع، فقط کافی بود)، تحصیلات عالی موضوع دیگری بود. مؤسسات آکادمیک پیشرو اسرائیلی مانند دانشگاه عبری دارای هیئت علمی متخصص در حقوق اسلامی بودند و برخی از مسلمانان در این دانشگاه‌ها  ثبت نام کردند اما حتی در حال حاضر، اعضای هیئت علمی مسلمان در اقلیت هستند و برنامه درسی سختی برای تربیت متخصصان مذهبی طراحی شده است. تلاش برای تأسیس یک نهاد فلسطینی توسط شورای عالی مسلمانان تحت قیمومیت بریتانیا مرده به دنیا آمد.  برای دو دهه، سفر مسلمانان اسرائیلی به کشورهای دیگر دشوار بود. دولت اسرائیل به سادگی مسئله چگونگی تربیت متخصصان مذهبی را به تعویق انداخت و هیچ راه حلی به بعد از جنگ 1967 پیدا نشد.

دادگاه ها

همانند مدارس، آن بخش از سیستم دادگاه شرعی موجود که در کشور اسرائیل فعالیت می‌کرد نیز بدون وقفه ادامه یافت. با لغو و عدم جایگزینی شورای عالی مسلمانان، قوه قضائیه اسلامی تحت نظارت وزارت امور دینی قرار گرفت (بعدها در سال 2001 به وزارت دادگستری منتقل شد). محاکم که به مسائل مربوط به احوال شخصیه محدود می‌شد.

تداوم رسمی  و استقلال دادگاه‌های شرعی  به این معنا نیست که آنها در فعالیت خود آزاد هستند. اقدامات متعددی از جمله قانون قادیس در سال 1961 که قضات را ملزم به ادای سوگند وفاداری به دولت اسرائیل می‌کرد، انجام شد تا اطمینان حاصل شود که دادگاه‌ها بدون ابهام بخشی از دولت اسرائیل هستند. قضات در لیست حقوق و دستمزد دولتی بودند. احکام دادگاهی که قوانین اسرائیل را نقض می‌کند می‌تواند توسط دادگاه‌های دیگر لغو شود.

 

اسلام مورد نظر اسرائیل

در ربع قرن اول تشکیل دولت اسرائیل، اسلام تقلیل یافت، مهار شد، تقسیم شد و اداره شد. این برای بسیاری از اسرائیلی‌هایی که اعتقادشان را در زمینه‌های مشخصی از عملکرد شخصی، قوانین خانواده و آموزش ابراز می‌کردند بسیار زنده بود، اما برای کسانی که به دنبال آن نبودند در زندگی عمومی چندان قابل مشاهده نبود. با این حال، این اقدمان منجر به دو تغییر بسیار مهم اما کند در بین مسلمانان فلسطینی شد: اول، تماس بین مسلمانان اسرائیل و مسلمانان در کرانه باختری، غزه و اردن پس از سال 1967 تجدید شد.

دوم، یک جنبش اجتماعی رسمی مبتنی بر افزایش نقش اسلام در زندگی خصوصی و عمومی مسلمانان اسرائیل در دهه‌های 1980 و 1990 به طور فزاینده‌ای نمایان شد. جنبش اسلامی در اسرائیل را می‌توان به طور کلی در قالب‌های سیاسی (به عنوان یک جنبش اپوزیسیون و گاهی انتخاباتی)، اصطلاحات ایدئولوژیک (به ویژه با شکاف بین یک جنبش به اصطلاح شمالی که نشان دهنده رد تعامل با دولت اسرائیل است) درک کرد. جنبش جنوبی که مایل به شرکت به ویژه در انتخابات ملی است.

تصمیم اسرائیل در سال 2015 برای ممنوعیت جنبش شمال (شاخه‌ای که نقش انتخاباتی ملی را رد می‌کند) و سازمان‌های وابسته (همراه با دستگیری‌های دوره‌ای رهبر جنبش و برخی از واعظان مرتبط)، توانایی آن را برای فعالیت رسمی در بالای زمین محدود کرده است اما فعالیت‌های آن و همچنین ابتکارات محلی با الهام یا رهبری رهبران سابقش، حضوری ماندگار به آن بخشیده است. نتیجه همچنین شبیه بازی موش و گربه است که توسط مقامات رژیم و اسلام گرایان در اردن و پیش از این مصر انجام می‌شود.

بنابراین، نشانه واقعی جنبش اسلامی بر اسلام اسرائیلی نه از طریق سیاست‌های انتخاباتی ملی، بلکه در سطوح اجتماعی و نهادی ظاهر شده است. در واقع، اغلب به طور کامل فقط برای کسانی ظاهر می‌شود که به ویژه به تحولات محلی توجه دارند. این جنبش خود را با تلاش‌های جامعه‌محور محلی برای بازسازی و ساخت مساجد، سازمان‌دهی کمپین‌های خیریه و ساخت مؤسسات آموزشی هماهنگ کرده است. از این نظر، بخشی از شکاف باقی مانده از لغو شورای عالی مسلمانان را پر می‌کند و این کار را مستقل از دولت انجام می‌دهد. در حالی که جنبش شمال مشارکت سیاسی ملی را رد می‌کند و به طور رسمی ممنوع است، جنبش اسلامی در هر دو شاخه آن حتی در نهادهای دولتی در سطح محلی و غیررسمی حضور بسیار فعالی دارد. با توجه به آموزش، مساجد و امور خیریه، اسلام اسرائیلی از مرز بین آنچه عمومی و خصوصی است عبور می‌کند و جنبش اسلامی بخشی از این پل را تشکیل می‌دهد.

اسلام اسرائیل و اسلام جهانی: ادغام مجدد و محدودیت‌های آن

در نیم قرن گذشته تا حدودی شاهد ادغام مجدد اسلام اسرائیلی در شبکه‌های اسلامی منطقه‌ای و جهانی بوده‌ایم. از زمانی که اسرائیل در جنگ 1967 کنترل آن مناطق را به دست گرفت، تقسیم بین غزه، کرانه باختری، و موسسات اسلامی اورشلیم شرقی حادتر بوده است.

جنبش اسلامی اسرائیل، هر دو شاخه آن، در تلاش برای اسلامی کردن جامعه از پایین و تمایل خود برای ورود به فضاهای سازمانی باز شده توسط محدودیت‌های اسلام رسمی، از جنبش‌های اسلام گرا در سایر نقاط منطقه تقلید می‌کند. شاخه شمالی در سطح بین‌المللی برجسته‌تر است زیرا از مشارکت در نهادهای دولتی مرکزی پرهیز می‌کند و بنابراین موضع‌های سیاسی جنبش‌های اسلام‌گرای ضدصهیونیستی در جاهای دیگر را با دقت بیشتری منعکس می‌کند. این به آن اجازه می‌دهد تا نقشی در پیوند دادن افراد ایفا کند اما نهادهای رسمی که در آن مستقر هستند، عموماً کاملاً مجزا هستند. برخی از مقامات مسلمان اسرائیلی علاقه خود را به فقه الاقالیات ابراز کرده‌اند، رویکردی که توسط برخی حقوقدانان برای در نظر گرفتن وضعیت اقلیت (اغلب در اروپا) در توسعه تفکر حقوقی اسلامی آن‌ها ایجاد شده است. چنین ایده‌هایی به مراتب کمتر از طرز فکر مقامات مسلمان کرانه باختری و غزه و دانشمندان حقوقی درباره کارشان سخن می‌گوید.

در واقع، جدایی رسمی ایجاد شده توسط خطوط 1967 کاملا مشخص است. مؤسسات اسلامی در بیت‌المقدس شرقی تنها به طور ضعیفی با مواردی که در اینجا توضیح داده شده است، مرتبط هستند. آن‌ها در غزه و کرانه باختری نیز کاملاً از مؤسسات بیت‌المقدس شرقی و از یکدیگر جدا هستند و گاهی به طرف‌های دعوی خلاق اجازه می‌دهند تا از شکاف‌ها استفاده کنند.

وقتی صحبت از پیوندهای بین‌المللی به میان می‌آید، اورشلیم شایسته ذکر ویژه است زیرا نه تنها پیچیده است، بلکه به ویژه در سطح داخلی و بین‌المللی حساس است. پذیرای تعداد زیادی از بازدیدکنندگان مسلمان از کشورهای دیگر است. نهادهای رسمی اردن از طریق وقف و شعبه‌ای از دادگاه شرعی آن در شهر حضور دارند. یک دادگاه فلسطینی ادعا می‌کند که صلاحیت خود را فقط در حومه‌هایی که به اسرائیل ضمیمه نشده‌اند، می‌تواند اعمال کند  و مسجد الاقصی هم نمادی وحدت بخش برای بسیاری از جهان اسلام و هم نقطه اشتعال درگیری است.

آینده اسلام اسرائیلی

دولت اسرائیل در سال 1948 متولد شد اما بسیاری از اجزای تشکیل دهنده آن که دین را تعریف، سازماندهی، تنظیم و اداره می‌کنند، چندین دهه قبل از آن تاریخ هستند. جایگاه اسلام در داخل دولت در انتقال از حکومت عثمانی به قیمومیت بریتانیا و سپس حتی بیشتر با ایجاد اسرائیل کاهش یافت اما به طور کامل ناپدید نشد

چالش جدی‌تر و اساسی‌تر برای وضعیت موجود، از طرف راست اسرائیل، به‌ویژه راست مذهبی است، جایی که اصطلاحاتی مانند «ستون پنجم» و ارجاع به «تهدید از درون» در محافل با نفوذ بیان می‌شود. چنین دیدگاه‌هایی، که مسلمانان در جامعه اسرائیل تهدیدی برای دولت و امنیت تک تک یهودیانی هستند که آن کشور برای محافظت از آنها ساخته شده است، مجموعه پیشنهاداتی را برای محدود کردن پذیرش مدارک دانشگاهی فلسطینی، ایجاد یک نیروی امنیتی جدید، گشت زنی در نقب، یا افزایش بررسی امنیتی واعظان و معلمان مسلمان را تا حدی توضیح می‌دهد.

نگرش اساسی این است که برای رشد آزادانه قوم یهود، ضروری است که همه بدانند که غیریهودیان در فلسطین در رنج هستند. مؤثرترین بررسی برای چنین انگیزه‌های برتری طلبانه یهودی تاکنون به روش‌های محدود اما قدرتمندی از سوی بخش‌هایی از خود دولت اسرائیل، به‌ویژه نهادهای امنیتی و گاهی قوه قضائیه انجام شده است. این نهادها قطعاً وقف هویت یهودی دولت هستند و کارهای زیادی برای مهار، تنظیم و نظارت بر اسلام اسرائیلی انجام داده‌اند.

اگر تلاش برای حفظ چیزی شبیه به ترتیبات رایج کنونی موفقیت‌آمیز باشد، اسلام اسرائیلی دارای برخی ویژگی‌های مشترک با اشکال نهادینه شده دین در کشورهای همسایه خواهد بود. شکل خاصی که این ویژگی‌ها به خود می‌گیرند و عملکرد آن‌ها در یک کشور یهودی که آشکارا و پیوسته از دینی غیر از اسلام حمایت می‌کند، اسلام اسرائیلی را متمایز می‌کند. نهادینه شدن اسلام در داخل دولت مجموعه‌ای از تنش‌های مداوم را ایجاد می‌کند. نهاد رسمی مذهبی بین انتظارات بسیاری از مؤمنان برای خودمختاری و تمایل مقامات ارشد به تماشای آنچه در مدارس تدریس می‌شود و در مساجد موعظه می‌شود، گرفتار شده است. برخی از ارگان‌های رسمی یک دید امنیتی به فضاهای مذهبی دارند، برخی دیدگاهی سازگارانه دارند، برخی دیگر کاملاً بی‌علاقه هستند. در نهایت، تنش مداومی در محافل رسمی در مورد جنبش‌های اجتماعی اسلام‌گرا وجود دارد؛ آیا باید آنها را به عنوان منبع مخالفی برای مهار و سرکوب نگاه کرد یا اینکه با آن‌ها مصالحه کرد؟

تهران، خیابان انقلاب اسلامی، چهار راه ولیعصر(عج)
تماس: ۹۳۵۳۲۷۲۷۶۳
1153
بازدید سایت: 
محیط شناسی روابط فرهنگی