محیط شناسی روابط فرهنگی

سلفی‌ها و راه ظریف سیاست؛ سلفی‌ها به جای تغییر جهان از راه آموزش دینی یا خشونت جهادی، وارد سیاست شده‌اند

دوشنبه ۱۴۰۴/۰۳/۱۲
نویسنده:

نویسنده این مطلب، گای رابرت پاتریک ایر، پژوهشگر مرکز الولید در دانشگاه ادینبرو است. من در اکتبر ۲۰۱۶ با شیخ احمد در مسجدی کوچک در مرکز مراکش دیدار کردم. او به من گفت: «قبلاً باور داشتیم که اسلام، سیاست مدرن را به‌طور کامل ممنوع کرده است. فکر می‌کردیم سیاست، یک…

نویسنده این مطلب، گای رابرت پاتریک ایر، پژوهشگر مرکز الولید در دانشگاه ادینبرو است.

من در اکتبر ۲۰۱۶ با شیخ احمد در مسجدی کوچک در مرکز مراکش دیدار کردم. او به من گفت: «قبلاً باور داشتیم که اسلام، سیاست مدرن را به‌طور کامل ممنوع کرده است. فکر می‌کردیم سیاست، یک پدیده غربی است که مسلمانان را از هم جدا می‌کند و از عبادت بازمی‌دارد.»

احمد از طرفداران سلفی‌گری است؛ شکلی از «بنیادگرایی اسلامی» و یکی از تأثیرگذارترین جنبش‌های دینی در چهل سال گذشته. او ادامه داد: «اما از سال ۲۰۱۱ شروع کردیم به فهم این‌که اسلام در واقع از ما می‌خواهد که وارد عرصه سیاست شویم.»

حملات تروریستی گروه‌هایی مثل القاعده و آنچه «دولت اسلامی» (داعش) خوانده می‌شود، باعث شد توجه تحلیلگران، سیاست‌گذاران و روزنامه‌نگاران غربی به بنیادگرایی اسلامی جلب شود. بسیاری از این تحلیل‌ها، سلفی‌گری را یک ایدئولوژی ایستا و جهانی معرفی کرده‌اند که ذاتاً با سیاست مدرن مخالف است و ارتباطی با واقعیت زندگی روزمره پیروانش در محله‌ها و جوامع محلی ندارد.

اما در جریان هشت سال پژوهش میدانی دقیق درباره گروه‌های سلفی در شمال آفریقا، به نکته‌ای مهم رسیدم. در واکنش به خیزش‌های مردمی موسوم به «بهار عربی» بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، بسیاری از سلفی‌های شمال آفریقا، از جمله شیخ احمد، شروع کردند به بازنگری در باورهای ایدئولوژیک خود. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که برای تغییر جهان، نه آموزش دینیِ صرف کافی است و نه خشونت. به جای آن، بسیاری تصمیم گرفتند وارد سیاست پارلمانی شوند.

سلفی‌گری که در برخی موارد به آن «وهابیت» هم گفته می‌شود، در دهه ۱۹۶۰ در نهادهای دینی و دانشگاه‌های عربستان سعودی و حوزه خلیج فارس شکل گرفت. با وجود اینکه سلفی‌گری اغلب به‌عنوان یک ایدئولوژی وابسته به عربستان شناخته می‌شود، اما به مرور توسط مسلمانان دیندار در شمال آفریقا، جهان اسلام و حتی در غرب پذیرفته و مهم‌تر از آن، تطبیق داده شد.

سلفی‌ها پیرو دکترین دینی خاصی هستند که از مسلمانان می‌خواهد اسلام «اصیل» را با تمرکز بر توحید خالص احیا کنند. بر همین اساس، آن‌ها اصالتاً بر این باور بودند که مسلمانان باید سیاست مدرن را کنار بگذارند و تمام زندگی‌شان را بر اساس باورها و اعمال نسل‌های نخست مسلمانان شکل دهند.

با این حال، در میان سلفی‌ها همیشه درباره نحوه اجرای این دیدگاه در جامعه و سیاست اختلاف‌نظر وجود داشته است. آیا باید فقط بر آموزش دینی و تبلیغ تمرکز کنند تا جامعه‌ای اسلامی بسازند؟ یا باید حاکمان سیاسی را نقد کرده و حتی علیه آن‌ها قیام کنند؟

سلفی‌های جهادی به این دوگانگی با توسل به خشونت انقلابی پاسخ می‌دهند. آن‌ها خشونت را ابزاری برای مقابله با غرب‌زدگی و کنار زدن حاکمان «غیراسلامی» می‌دانند. در مقابل، سلفی‌های «سکوتی (غیرسیاسی)» یا جریان اصلی، هم سیاست را رد می‌کنند و هم خشونت را غیراخلاقی می‌دانند. این گروه، تغییر را فقط از طریق تبلیغ دینی و وفاداری کامل به حاکمان سیاسی دنبال می‌کنند و این وفاداری را بخشی از ایمان می‌دانند.

از اواخر دهه ۱۹۷۰ تا اواخر دهه ۲۰۰۰، سلفی‌گری کم‌کم از خلیج فارس به شمال آفریقا گسترش یافت. این روند عمدتاً با بازگشت دانشجویان مغربی، تونسی، لیبیایی و مصری که در عربستان و خلیج فارس تحصیل کرده بودند، آغاز شد. این افراد پس از بازگشت، جریان‌های سلفی سکوتی در کشور خود راه انداختند.

دولت‌های شمال آفریقا نیز تا حدودی این سلفی‌های «غیرسیاسی» را به‌دلیل وفاداری‌شان مفید می‌دانستند. به همین دلیل، فعالیت‌های دینی آن‌ها به‌طور کلی آزاد گذاشته شد و تا اواخر دهه ۱۹۹۰، این جریان‌ها توانستند پیروان زیادی جذب کنند.

در همین حال، سلفی‌های جهادی که از جنگ افغانستان (۱۹۷۸–۱۹۹۲) برگشته بودند نیز در کشورهای خود پایگاه‌هایی تشکیل دادند. آن‌ها حملات خشونت‌آمیزی علیه اهداف داخلی و غربی در شمال آفریقا انجام دادند و در نتیجه، با سرکوب شدید نیروهای امنیتی مواجه شدند.

پس از بهار عربی: انتخاب سیاست

رد سیاست از سوی سلفی‌ها با اعتراضات بهار عربی (۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲) به‌شدت زیر سوال رفت. دیکتاتورها در تونس، لیبی و مصر به‌سرعت سرنگون شدند. در مراکش، هرچند پادشاهی ساقط نشد، اما برای آرام کردن اعتراضات، بخشی از کنترل خود بر سیاست را واگذار کرد و اصلاحاتی محدود انجام داد.

در چنین شرایطی، بسیاری از سلفی‌های سکوتی و حتی برخی جهادی‌های پیشین، ناگهان به سیاست روی آوردند. آن‌ها احزاب سیاسی تأسیس کردند، در انتخابات شرکت کردند و ائتلاف‌هایی تازه شکل دادند. چشمگیرترین نمونه آن، حزب سلفی تازه‌تأسیس در مصر بود که در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۱–۲۰۱۲ توانست یک‌چهارم آرا را به خود اختصاص دهد.

در لیبی، پس از سقوط قذافی در سال ۲۰۱۱، بی‌ثباتی سیاسی موجب شد سلفی‌های سکوتی و برخی جهادی‌های پیشین، پست‌هایی در وزارت‌خانه‌ها بگیرند و حتی نیروهای پلیس غیررسمی تشکیل دهند. در مراکش و تونس نیز، سلفی‌ها یا به احزاب موجود پیوستند، یا ائتلاف‌هایی تشکیل دادند و احزاب خود را تأسیس کردند.

این چرخش سریع به سوی سیاست، بسیاری از تصورات رایج درباره بنیادگرایی اسلامی را به چالش کشید. سلفی‌ها لزوماً ضد سیاست نیستند، و برخوردشان با سیاست و خشونت، الزماً از یک دکترین جهانی و غیرقابل‌تغییرِ متاثر از عربستان ناشی نمی‌شود.

برعکس، آن‌ها انعطاف‌پذیر و واقع‌گرا هستند. فضای سیاسی گسترده‌ای که در شمال آفریقا پس از خیزش‌های عربی پدید آمد، آن‌ها را واداشت تا باورهای دینی بنیادین خود را از نو بررسی کنند و برای گسترش نفوذشان، راهبردهای جدیدی برگزینند.

در نتیجه، سلفی‌ها برخلاف تصور عمومی، یک جنبش ایدئولوژیک خشک و بی‌انعطاف نیستند. آن‌ها هم مانند بسیاری از جنبش‌های دینی دیگر، بازیگران سیاسی زیرکی هستند که می‌توانند راهبردها و دیدگاه‌های جهان‌شمول خود را بر اساس شرایط محل زندگی‌شان تغییر دهند و تطبیق دهند.[1]


[1] theconversation.com/salafi-muslims-are-going-into-politics-instead-of-trying-to-change-the-world-through-religious-education-or-jihadi-violence-247259

6
تعداد بازدید:
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، چهار راه ولیعصر(عج)
تماس: ۹۳۵۳۲۷۲۷۶۳
2080
بازدید سایت: 
محیط شناسی روابط فرهنگی