محیط شناسی روابط فرهنگی

دلبستگی بنیادگرایی هندو به صهیونیسم؛ چگونه اتحاد هند و اسرائیل را درک کنیم؟

پنجشنبه ۱۴۰۴/۰۶/۲۷
نویسنده:

در هفته‌های نخست جنگ جاری اسرائیل علیه غزه، در میان غوغای نبردها، انفجارها و جنایات نسل‌کشی، و در حالی که هزاران نفر از اسرائیل می‌گریختند یا در حال برنامه‌ریزی برای فرار بودند تا جان خود را نجات دهند، صحنه‌ای کاملاً متفاوت در فاصله بیش از ۴۰۰۰ کیلومتری از سرزمین‌های اشغالی…

در هفته‌های نخست جنگ جاری اسرائیل علیه غزه، در میان غوغای نبردها، انفجارها و جنایات نسل‌کشی، و در حالی که هزاران نفر از اسرائیل می‌گریختند یا در حال برنامه‌ریزی برای فرار بودند تا جان خود را نجات دهند، صحنه‌ای کاملاً متفاوت در فاصله بیش از ۴۰۰۰ کیلومتری از سرزمین‌های اشغالی فلسطین در جریان بود؛ به‌طور مشخص در پایتخت هند، دهلی نو، صف‌های طولانی از هندی‌ها در برابر سفارت اسرائیل تشکیل شده بود تا با هدف پیوستن به ارتش اشغالگر و شرکت در جنگ علیه نوار غزه، درخواست دریافت ویزای اسرائیل بدهند.

احتمالاً صدها نفر از این داوطلبان هندی موفق به رسیدن به اسرائیل شدند و برخی از آن‌ها عملاً در صفوف ارتش اسرائیل جنگیدند، و شاید برخی نیز در میان کشته‌ها و زخمی‌ها باشند. بر اساس گزارشی از روزنامه «ایندیا تودِی»، دست‌کم ۴۰۰ هندی در هفته‌های نخست جنگ در خط مقدم در کنار ارتش اسرائیل می‌جنگیدند. این افراد ترکیبی از داوطلبان جدید و شهرک‌نشینان اسرائیلی با ریشه‌های هندی بودند که از نیروهای ذخیره فراخوانده شدند.

بیشتر این هندی‌های طرفدار صهیونیسم به قبیله‌ای خاص به نام «بنی منَشه» تعلق دارند که در شمال شرقی هند، به‌ویژه در ایالت‌های میزورام و مانیپور، ساکن هستند.

افراد این گروه ادعا می‌کنند که ریشه آن‌ها به یکی از ده قبیله‌ی مفقود اسرائیل بازمی‌گردد، قبیله‌ای که بیش از ۲۷۰۰ سال پیش توسط امپراتوری آشور تبعید شد. آن‌ها همچنین معتقدند که میراث یهودی‌شان به سرزمین‌های اشغالی فلسطین مرتبط است. بر همین اساس، در سال‌های اخیر حدود ۵۰۰۰ نفر از اعضای قبیله بنی منشه به اسرائیل مهاجرت کرده‌اند، و تعداد مشابهی در انتظار فرصت مهاجرت هستند.

قانون «بازگشت» اسرائیل این مهاجرت‌ها را تسهیل کرد، به‌ویژه پس از اصلاحیه سال ۱۹۷۰ که به کسانی که به‌عنوان «بذرهای اسرائیل» (Seeds of Israel) شناخته می‌شوند، اجازه مهاجرت و دریافت تابعیت اسرائیلی را داد. اصطلاح «بذرهای اسرائیل» به کسانی اطلاق می‌شود که بتوانند نسب خود را به اجداد یهودی، حتی از نسل‌های بسیار دور، اثبات کنند، حتی اگر از نظر شرعی یهودی نباشند.

بر اساس یک فتوای جنجالی که در سال ۲۰۰۵ به «شلومو عمار»، خاخام اعظم پیشین یهودیان سفاردی، نسبت داده شده است، بنی منشه جزو «بذرهای اسرائیل» محسوب شدند. این فتوای ادعایی راه را برای مهاجرت آن‌ها به فلسطین اشغالی باز کرد. از سال ۲۰۱۲، دولت بنیامین نتانیاهو به اعضای این قبیله اجازه داد که به اسرائیل مهاجرت کنند و بلافاصله پس از ورود، به آیین یهودیت بگروند، امری که در دوران نخست‌وزیری آریل شارون به بن‌بست رسیده بود.

اما روابط ویژه بین هند و اسرائیل فراتر از موضوع بنی منشه است. «ناور جیلون»، سفیر پیشین اسرائیل در هند، درباره این رابطه می‌گوید که صف‌های طولانی در برابر سفارت اسرائیل در دهلی نو تنها بخشی از حمایت گسترده‌ای است که در میان هندی‌های عادی و در صفحات اجتماعی سفارت دیده می‌شود. او مدعی شد که می‌تواند «ارتش دیگری از داوطلبان برای جنگیدن در کنار اسرائیل» گرد آورد.

هند و اسرائیل؛ از تقابل تا اتحاد

هند همیشه متحد اسرائیل نبوده است؛ در واقع، موضع دیپلماتیک آن در دهه‌های نخست مناقشه فلسطین-اسرائیل، حمایت آشکار از فلسطینیان بود. هند در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ علیه قطعنامه سازمان ملل درباره تقسیم فلسطین رأی داد و سپس در ۱۱ مه ۱۹۴۹ نیز به عضویت اسرائیل در سازمان ملل رأی منفی داد. این رأی منفی در کنار کشورهای افغانستان، پاکستان، ایران، اتیوپی و شش کشور عربی شامل مصر، عربستان سعودی، عراق، سوریه، لبنان و یمن ثبت شد.

هرچند هند بعدها در سپتامبر ۱۹۵۰ اسرائیل را به رسمیت شناخت، اما روابط دیپلماتیک رسمی با آن برقرار نکرد. در آن زمان، «موتیلال سیتالفاد»، نماینده ارشد هند در سازمان ملل و بعدها دادستان کل این کشور، اعلام کرد که دولتش به دلیل چگونگی تأسیس اسرائیل—از طریق استفاده از زور و نه یک روند مذاکره‌ای و توافقی—از به رسمیت شناختن آن خودداری می‌کند.

موضع ضداسرائیلی دهلی نو تا حدود ۴۰ سال ادامه داشت و بخشی از سیاست خارجی آن در چارچوب «جنبش عدم تعهد» بود. این جنبش که هند از بنیان‌گذاران آن محسوب می‌شد، از مبارزات ضد استعماری در سراسر جهان حمایت می‌کرد. در ادامه همین سیاست، هند در ژانویه ۱۹۷۵ با سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) روابط رسمی برقرار کرد و در مارس ۱۹۸۰، نخست‌وزیر وقت، «ایندیرا گاندی»، ساف را به‌عنوان نماینده مشروع مردم فلسطین به رسمیت شناخت و اجازه داد دفتر این سازمان در دهلی نو به یک سفارت ارتقا یابد.

در نتیجه، هند یکی از اولین کشورهای غیرعربی بود که در نوامبر ۱۹۸۸ کشور فلسطین را به رسمیت شناخت.

چرخش تدریجی هند به‌سوی اسرائیل

اما در کنار این موضع‌گیری‌های رسمی، تحولات پنهانی در سیاست خارجی هند در حال شکل‌گیری بود. این تغییرات با شکست «ایندیرا گاندی» و حزب کنگره در انتخابات ۱۹۷۷ آغاز شد و دولت جدیدی به رهبری حزب «جاناتا» به قدرت رسید که شامل برخی ملی‌گرایان هندو بود.

این دولت جدید، که تمایل بیشتری به نزدیکی با اسرائیل داشت، معتقد بود که اتحاد با تل‌آویو می‌تواند به مقابله مؤثرتر با پاکستان کمک کند. در همین راستا، در اقدامی بی‌سابقه، دولت هند وزیر دفاع اسرائیل، «موشه دایان» را به‌صورت مخفیانه به دهلی نو دعوت کرد.

این دیدار سرآغاز دوره‌ای از روابط غیررسمی میان هند و اسرائیل بود که در سال‌های بعد، با روی کار آمدن جریان‌های ملی‌گرای هندو، به یک اتحاد استراتژیک و آشکار تبدیل شد.

در سال‌های بعد، هند و اسرائیل روابط نظامی گسترده‌ای را به‌صورت محرمانه پایه‌ریزی کردند که بر مبنای دشمنی مشترک با پاکستان استوار بود؛ کشوری که به‌طور علنی به حمایت از کشورهای عربی علیه تل‌آویو متعهد بود. گزارش‌های متعددی حاکی از آن است که یک طرح مخفیانه هند و اسرائیل برای حمله پیشگیرانه به تأسیسات هسته‌ای پاکستان در دهه ۱۹۸۰ وجود داشت، به‌ویژه به مرکز غنی‌سازی اورانیوم و مرکز تحقیقات در «کاهوتا»، که از حمله اسرائیل به رآکتور هسته‌ای عراق در سال ۱۹۸۱ الهام گرفته شده بود.

پس از ترور ایندیرا گاندی در سال ۱۹۸۴—پس از بازگشت مجدد او به قدرت—پسرش «راجیو گاندی» که جانشین او شد، برای اولین بار با «شیمون پرز»، همتای اسرائیلی خود، در حاشیه نشست‌های سازمان ملل دیدار کرد. از آن زمان، روند عادی‌سازی روابط هند و اسرائیل شتاب گرفت، که این امر بیشتر ناشی از تمایل دهلی نو به نزدیکی به ایالات متحده و دستیابی به تسلیحات آمریکایی بود. این روند سرانجام منجر به برقراری روابط دیپلماتیک کامل میان دو کشور در سال ۱۹۹۲ در دوران نخست‌وزیری «ناراسیمها رائو» شد.

تا اواخر دهه ۱۹۹۰، اسرائیل به یکی از مهم‌ترین شرکای هند در حوزه نظامی تبدیل شده بود. این شراکت تحت تأثیر چندین عامل قرار داشت، از جمله تحریم‌های موقت ایالات متحده علیه همکاری نظامی با هند به دلیل آزمایش‌های هسته‌ای این کشور و جنگ «کارگیل» در سال ۱۹۹۹ علیه پاکستان، که نقاط ضعف متعددی را در ارتش هند آشکار کرد. در آن زمان، ملی‌گرایان هندو که بار دیگر از طریق حزب «بهاراتیا جاناتا» به قدرت بازگشته بودند، چاره‌ای جز پذیرش دست دوستی درازشده اسرائیل نداشتند.

اسرائیل در جنگ کارگیل از هند حمایت کرد و تجهیزات نظامی حیاتی مانند خمپاره‌ها، مهمات و موشک‌های هدایت‌شونده را در اختیار آن قرار داد. با این حال، این روابط نظامی—چه پنهان و چه آشکار—باید تا دهه ۲۰۰۰ منتظر می‌ماند تا در یک چارچوب دیپلماتیک مشخص شود. این تحول با سفر تاریخی آریل شارون، نخست‌وزیر اسرائیل، به هند در سپتامبر ۲۰۰۳ رخ داد؛ سفری که نقطه عطفی در روابط دوجانبه محسوب می‌شد.

شارون در این سفر با هیئتی متشکل از ۱۵۰ نفر، عمدتاً از بخش صنایع دفاعی، به هند آمد و در جریان آن، شش توافق‌نامه امضا شد، از جمله قرارداد فروش سه سامانه هشدار و کنترل هوایی «فالکون» به هند. این توافقات نگرانی‌های شدیدی را در پاکستان و حتی در میان مسلمانان هندی برانگیخت.

این نگرانی‌ها به شکل اعتراضاتی در هند علیه این سفر بروز یافت، به‌ویژه در میان مسلمانان که آن را نشانه‌ای از شکل‌گیری یک محور «صهیونیستی-هندویی» ضداسلام تلقی می‌کردند. سفر شارون تأییدی بر تغییر رویکرد سیاست خارجی هند نسبت به مسئله فلسطین و گرایش به سمت اسرائیل بود؛ تغییری که واکنش‌های انتقادی گسترده‌ای را برانگیخت و تعهد هند به اصول «عدم تعهد» را زیر سؤال برد.

حتی زمانی که حزب کنگره برای آخرین بار به قدرت بازگشت، مشخص بود که دوران سیاست‌های پان‌عربیستی هند به پایان رسیده و روابط با اسرائیل به یک اصل ثابت در سیاست خارجی این کشور تبدیل شده است.

مودی و نتانیاهو؛ دوره اتحاد استراتژیک

این روند با بازگشت حزب بهاراتیا جاناتا به قدرت در سال ۲۰۱۴، این بار تحت رهبری «نارندرا مودی»، نخست‌وزیر کنونی و فرماندار سابق گجرات که به تمایلات ملی‌گرایانه هندو مشهور است، به اوج خود رسید. مودی بلافاصله پس از به قدرت رسیدن، شروع به تقویت روابط امنیتی و نظامی با اسرائیل کرد و این تلاش‌ها را در سال ۲۰۱۷ با یک سفر تاریخی به فلسطین اشغالی به اوج رساند، که پایه‌های یک شراکت استراتژیک در زمینه‌های مختلف را مستحکم کرد.

در جریان این سفر، دو طرف هفت توافق‌نامه همکاری در زمینه‌های مختلف از جمله دفاع، امنیت، فناوری، انرژی و کشاورزی امضا کردند. همچنین، صندوق نوآوری مشترکی به ارزش ۴۰ میلیون دلار برای تقویت همکاری‌های فناوری و توسعه مشترک ایجاد شد. مهم‌تر از همه، اسرائیل و هند در این سفر تعهد خود را به مقابله با تهدیدات مشترک، که هر دو کشور آن‌ها را «گروه‌های تروریستی» می‌نامند، تأکید کردند.

در سال بعد، بنیامین نتانیاهو همراه با هیئتی از نمایندگان شرکت‌های دفاعی اسرائیلی و تجار به هند سفر کرد تا دامنه همکاری‌های امنیتی، اقتصادی و فناوری را گسترش دهد.

نتایج این اتحاد در موضع‌گیری‌های دولت مودی کاملاً مشهود است؛ به‌ویژه در ماجرای عملیات «طوفان الاقصی» که نخست‌وزیر هند گروه‌های مقاومت فلسطینی را محکوم کرد و حمایت کامل خود را از اسرائیل در برابر «چالش‌های امنیتی» آن اعلام داشت. اما فراتر از حمایت‌های دیپلماتیک و منافع همکاری‌های نظامی، روابط با اسرائیل برای ملی‌گرایان هندو دارای مزایای عملی و عملگرایانه مهمی بوده است؛ از جمله تعمیق ائتلاف با ایالات متحده، که در عمل به معنای قطع کامل با سیاست سنتی عدم تعهد هند است.

دهلی نو و واشنگتن در چارچوب گروه‌های چندجانبه‌ای مانند «کواد» (The Quad) و «I2U2» همکاری کرده‌اند و پیمان‌های نظامی و استراتژیکی را امضا کرده‌اند که هدف اصلی آن‌ها مهار چین و کاهش نفوذ آن در جنوب و جنوب شرق آسیا است، مناطقی که هم برای هند و هم برای آمریکا از اهمیت استراتژیک برخوردارند.

هر گامی که هند در مسیر اتحاد با ایالات متحده برمی‌داشت، با تقویت همکاری‌هایش با اسرائیل همراه می‌شد. برای مثال، پس از امضای «توافق تبادل لجستیکی نظامی» با آمریکا در سال ۲۰۱۶، که به واشنگتن اجازه استفاده از پایگاه‌های نظامی هند را می‌داد، سفر مودی به اسرائیل در سال ۲۰۱۷ صورت گرفت که روابط نظامی دو کشور را به سطحی بی‌سابقه رساند.

به‌طور مشابه، زمانی که هند در سال ۲۰۱۸ توافق‌نامه «COMCASA» را با آمریکا امضا کرد—که به واشنگتن اجازه دسترسی به ارتباطات نظامی هند را می‌داد و امکان استفاده از تجهیزات پیشرفته آمریکایی را برای دهلی نو فراهم می‌کرد—نتانیاهو بلافاصله به هند سفر کرد و همکاری‌های دو کشور را به سطح جدیدی ارتقا داد.

امروز، هند سالانه حدود یک میلیارد دلار سلاح از اسرائیل خریداری می‌کند و یکی از بزرگ‌ترین مشتریان تسلیحات اسرائیلی محسوب می‌شود. بین سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹، اسرائیل دومین تأمین‌کننده تسلیحات هند پس از روسیه بود و ۱۴٪ از کل واردات نظامی هند را تشکیل می‌داد. این رقم معادل ۴۵٪ از کل صادرات تسلیحاتی اسرائیل بود، به این معنا که دهلی نو یکی از عوامل کلیدی در تبدیل اسرائیل به یکی از صادرکنندگان مهم تسلیحات در جهان بوده است.

در بازه زمانی ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳، هند همچنان بزرگ‌ترین خریدار سلاح‌های اسرائیلی باقی ماند و ۳۷٪ از صادرات نظامی اسرائیل را به خود اختصاص داد. تمرکز اصلی این خریدها بر روی تسلیحات پیشرفته‌ای مانند پهپادهای «هرون» و «سرچر»، سامانه‌های راداری، سامانه‌های دفاع هوایی مانند «اسپایدر» و «باراک-۸»، موشک‌های «دربی» و «باراک ۸» و همچنین هواپیماهای آواکس «فالکون» بود، همان سیستمی که آمریکا در دهه ۱۹۹۰ اسرائیل را از فروش آن به چین منع کرده بود.

در همین حال، روابط امنیتی و اطلاعاتی میان هند و اسرائیل جهشی بزرگ را تجربه کرد. دو کشور یک کارگروه مشترک تحت عنوان مبارزه با «تروریسم» تشکیل دادند که مسئول تبادل اطلاعات امنیتی است. همچنین، «کمیته راهبری مشترک هند و اسرائیل در زمینه امنیت داخلی» را تأسیس کردند که وزارت کشور هند و وزارت امنیت عمومی اسرائیل را گرد هم می‌آورد. این کمیته چندین کارگروه مشترک در حوزه مدیریت مرزها، نوسازی پلیس و پیشگیری از جرایم ایجاد کرد.

علاوه بر این، برنامه‌های آموزشی برای افسران هندی در آکادمی پلیس ملی اسرائیل برگزار شد تا مهارت‌های آن‌ها در تعامل با بیگانگان بهبود یابد و توانایی‌هایشان در حوزه امنیت و اطلاعات تقویت شود. عمق هماهنگی امنیتی و اطلاعاتی میان دو طرف زمانی نمایان شد که در نوامبر ۲۰۱۵، نهادهای امنیتی اسرائیل در تأمین امنیت نخست‌وزیر هند، نارندرا مودی، طی سفر او به ترکیه برای شرکت در اجلاس گروه بیست مشارکت کردند.

اما فراتر از ائتلافی که تحت حمایت ایالات متحده شکل گرفته است و همکاری‌های امنیتی نزدیک میان دو کشور، روابط هند و اسرائیل حیات جدیدی را در قالب همگرایی شخصی میان مودی و نتانیاهو و اشتراک آشکار میان ایدئولوژی‌های آن‌ها یعنی هندوتوا (ناسیونالیسم افراطی هندو) و صهیونیسم یافت.

هندوتوا و صهیونیسم؛ اتحاد ایدئولوژیک

نکته جالب‌توجه این است که «هندوتوا» صرفاً محصول فرهنگ هندی نبود، بلکه نتیجه تلاقی اندیشه‌های هندی و بریتانیایی در چارچوب یک منازعه فکری میان دو مکتب رقیب بود که هر یک به روش خود از ایده‌های غربی تأثیر پذیرفته بودند. مکتب نخست، مسیر اصلاح را در پیش گرفت و درصدد ایجاد تغییرات اساسی در جامعه هندو بود تا آن را مطابق با «اندیشه‌های عقلانی» غرب بازسازی کند. در مقابل، مکتب دوم که جنبش نوزایی را نمایندگی می‌کرد، سعی داشت مفاهیم گذشته هندویی را احیا کرده و ارتباط هندیان را با ریشه‌های تاریخی‌شان تقویت کند تا در برابر تمدن اسلامی ایستادگی نماید.

این افکار در چارچوب استعمار بریتانیا شکل گرفت، که اسلام را تهدیدی اساسی برای منافع خود در شبه‌قاره هند می‌دانست. در نهایت، جنبش اصلاح‌طلبانه به دلیل چالش‌های ناشی از افکار روشنگری غربی تضعیف شد، در حالی که جنبش نوزایی محبوبیت و قدرت بیشتری در جامعه یافت. در این فضا، ایده‌های نظریه‌پردازان هندویی مانند ساوارکار، هیدگوار و گولوالکار پدیدار شد که تا امروز جریان ملی‌گرای هند را تغذیه می‌کنند.

وینایاک دامودار ساوارکار، به‌ویژه، معمار ایدئولوژیک «هندوتوا» و تدوین‌کننده بسیاری از اصول اولیه آن بود. او از بیان تحسین خود نسبت به صهیونیسم ابایی نداشت و خواستار اتخاذ و اجرای آن در زمینه سیاسی، اجتماعی و فرقه‌ای هند بود. حمایت ساوارکار از صهیونیسم ریشه در این باور داشت که هندوان و یهودیان آرمان‌های مشترکی دارند و هر دو می‌توانند به‌عنوان گروه‌های نژادی متمایز به رسمیت شناخته شوند.

ساوارکار صهیونیسم را ستود و از تأسیس دولت اسرائیل حمایت کرد. او رأی منفی هند به طرح تقسیم فلسطین در اواخر ۱۹۴۷ را محکوم کرد. موضع او نسبت به صهیونیسم در این جمله خلاصه می‌شود: «اگر روزی رؤیای صهیونیست‌ها محقق شود—اگر فلسطین به یک کشور یهودی تبدیل شود—ما تقریباً به اندازه دوستان یهودی‌مان خوشحال خواهیم شد.»

نکته عجیب آن است که ساوارکار به آدولف هیتلر نیز علاقه داشت و او را «نجات‌دهنده آلمان» نامید. او حامی سرسخت نازیسم بود و حتی از قوانین ضدیهودی نازی‌ها حمایت می‌کرد و آن‌ها را ابزاری برای جذب اقلیت‌ها در اکثریت سفیدپوستان آلمانی می‌دانست.

این تناقض ظاهری در موضع ساوارکار درباره یهودیان در آلمان و یهودیان در اسرائیل را می‌توان بر اساس دیدگاه او نسبت به قدرت مسلط در هر دو زمینه تحلیل کرد، به‌ویژه موضع او در قبال مسلمانان. در آلمان، قدرت در دست سفیدپوستان آلمانی بود و یهودیان به‌عنوان یک اقلیت تهدیدی برای برتری نژادی تلقی می‌شدند، که در نظر او مشابه وضعیت مسلمانان در هند بود، جایی که آن‌ها در برابر اکثریت هندو قرار داشتند.

صهیونیسم و هندوتوا هر دو بر پایه ملی‌گرایی دینی شکل گرفته‌اند. در حالی که صهیونیسم به دنبال ایجاد یک دولت ملی یهودی تحت قوانین یهودی است، هندوتوا نیز خواهان تأسیس یک دولت هندو بر اساس شرایع هندویی است. هر دو ایدئولوژی، اصول نژادپرستانه ملی‌گرایانه‌ای را در پیش گرفته و سیاست‌های تبعیض‌آمیز و حذفی، و حتی پاکسازی قومی را علیه «دیگران» اعمال کرده‌اند. این سیاست‌های حذفی نسبت به اقلیت‌های بزرگ مذهبی، باعث الهام‌بخشی متقابل میان این دو ایدئولوژی شده است. بنابراین، جای تعجب نیست که ملی‌گرایان افراطی هندو سرکوب صهیونیستی فلسطینیان را الگویی و توجیهی برای سرکوب مسلمانان هند بدانند.

صهیونیسم و هندوتوا همچنین بر آموزش و فرهنگ تمرکز دارند، همانند بسیاری از جنبش‌های فاشیستی سنتی. هر دو تلاش دارند هویت فلسطینی یا مسلمانان هند و کشمیر را از طریق تغییر کتاب‌های درسی، اصلاح برنامه‌های آموزشی و حتی مصادره غذاهای سنتی از بین ببرند.

این فعالیت فرهنگی مستلزم حمایت‌های دولتی از گروه‌های افراطی است. همان‌طور که دولت اشغالگر اسرائیل از جنبش‌های شهرک‌سازی و سازمان‌های صهیونیستی افراطی مانند «جوانان تپه» حمایت می‌کند، دولت مودی نیز از گروه‌های هندویی تندرو مانند «راشتریا سوایامسواک سانگ» (RSS)، «ویشو هندو پریشاد» (VHP) و سازمان دانشجویی «آکیل بهاراتیا ویدیا پریشاد» (ABVP) پشتیبانی می‌کند، که به‌عنوان هسته اصلی جنبش ملی‌گرایی افراطی هندو عمل می‌کنند.

هندوتوا و صهیونیسم همچنین دیدگاه مشترکی نسبت به دشمن دارند: اقلیت‌های مذهبی، به‌ویژه مسلمانان. هر دو ایدئولوژی خواهان ایجاد نظامی تک‌نژادی هستند که در آن یک قوم، یک دین و یک زبان حاکم باشد. آن‌ها همچنین به دنبال حفاظت از «تمدن‌های برتر خود در برابر تهدیدات خارجی»، به‌ویژه دشمن مشترک اسلامی هستند. این ایدئولوژی‌ها همچنین از چشم‌انداز جغرافیایی گسترده‌ای برخوردارند که از مرزهای ملی فراتر می‌رود. صهیونیسم به ایده «اسرائیل بزرگ» اعتقاد دارد که منطقه‌ای از نیل تا فرات را دربرمی‌گیرد، در حالی که هندوتوا مفهوم «آخاند بهارات» یا «هندوستان یکپارچه» را دنبال می‌کند، که شامل کل شبه‌قاره هند، از افغانستان تا میانمار، است.[1]


[1] aja.ws/mhtbvb

28
تعداد بازدید:
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، چهار راه ولیعصر(عج)
تماس: ۹۳۵۳۲۷۲۷۶۳
4485
بازدید سایت: 
محیط شناسی روابط فرهنگی