پس از انقلاب ۱۳۵۷، شهر قم بهعنوان مرکز روحانیت شیعه در رسانهها و گزارشهای سیاسی غربی با نگاهی شرقیگرایانه تصویر شده است. در این روایتها، آموزش دینی در قم با صفاتی مثل تعصب، انحصارطلبی و تلقین همراه دانسته شده و حوزههای علمیه با عنوانهایی چون «مدارس نفرت» معرفی شدهاند. روحانیون شیعه نیز اغلب به شکل شخصیتهایی عقبمانده و غیرعقلانی ترسیم میشوند؛ گویی تنها زبان زور را میفهمند. در این نگاه، سنتگرایی نشانهای از بیعقلی تلقی میشود و فلسفه دینی قدیمی بهعنوان دانشی منسوخ تصویر میشود که یا باید اصلاح شود یا با خشونت کنار گذاشته شود.
قم در این روایتها، شهری مرموز و بسته نشان داده میشود؛ جایی که روحانیون با اندیشههای پیشامدرن در حال تربیت نسل جدیدی از بنیادگرایان هستند. تصویر یک آیتالله بیاحساس، بازتولید همان کلیشه شرقشناسانه از مردان عبوس و رازآلود مشرقزمین است؛ کلیشهای که اغلب توسط تحلیلگران غربی یا روشنفکران بومی مطرح میشود. غرب با دیدی مشکوک به قم نگاه میکند و آن را مرکز نظریههای توطئه درباره نفت، انرژی هستهای، حقوق بشر و حتی شیوع ویروس کرونا میداند. قم، هم بهخاطر جایگاه مذهبیاش (آرامگاه حضرت معصومه [سلام الله علیها]) و هم بهعنوان پایگاه اصلی روحانیت، نماد تفاوت ایران با غرب شناخته میشود.
از زمان انقلاب، رسانههای غربی قم را با مفاهیمی مثل تعصب، خشونت مذهبی و افراطیگری معرفی کردهاند. محدودیت دسترسی رسانههای خارجی به قم بعد از بحران گروگانگیری سفارت آمریکا، باعث شد این شهر مرموزتر به نظر برسد. اغلب اطلاعات غربیها از قم از طریق سفرنامهها، خبرگزاریها یا پژوهشهای سطحی دانشگاهی به دست آمده؛ آنهم از کسانی که با چند گفتوگو با طلاب، به قضاوتهای کلی درباره روحانیت رسیدهاند. در این تصویرها، حوزهها و روحانیون در قالب دوگانههایی مثل سنتی/مدرن تحلیل میشوند.
این نوع روایتسازیها اغلب اهداف سیاسی دارند؛ مثلاً برای توجیه فشارهای دیپلماتیک یا اقدامات نظامی علیه ایران. مجله تایم در سال ۱۹۷۹، آیتالله خمینی را «مرد سال» معرفی کرد و نوشت که او درس ترسناکی از قدرت ویرانگر «غیرعقلانیت» به جهان داد. مجله لایف نیز قم را «شهر خشم» نامید و مراسم عاشورا را به خشونت مذهبی پیوند داد. حتی گفته شده آموزش در حوزهها آزاد و بینظم است و طلاب خودشان تصمیم میگیرند کی لباس روحانیت بپوشند.
در این تصویرها، چند خطای جدی وجود دارد:
در سالهای اول انقلاب، تمرکز رسانهها بر چهرههایی از روحانیون تندرو بود. وی.اس. نایپل در کتاب «در میان مؤمنان»[1]، قم را شهری تاریک با حجرههایی شبیه غار توصیف کرد و همهچیز را پنهان و رازآلود دید. در حالیکه همین فضا را میتوان نوعی جایگزین برای نظام آموزشی غربی و نشانهای از وجود نوع دیگری از عقلانیت دانست.
در سالهای اخیر، خاطرات مهاجران اغلب به مسائلی مانند حجاب تمرکز دارد، بیآنکه دستاوردهای آموزشی زنان برجسته شود. در آغاز بحران کرونا، قم را بهعنوان منشأ بیماری معرفی کردند؛ ترکیبی از اسلامهراسی و چینهراسی.
مفهومی بهنام «برتری موضعی» به بازنماییهایی انتقاد دارد که جایگاه قدرت ناظر را پنهان میکنند و آموزش اسلامی را بهصورت غیرمستقیم در برابر ارزشهای لیبرال قرار میدهند و آن را متعصبانه و ضدمدرن جلوه میدهند. گاهی مدارس دینی به شکل «دژ»ی بسته و منزوی تصویر میشوند؛ نه دژی علمی، بلکه پناهگاهی در حال مقاومت در برابر مدرنیته. چنین تصویری، دخالت خارجی، چه نظامی و چه فکری، را قابلقبول جلوه میدهد. نمونهاش دانشگاههای آمریکایی در افغانستان و عراق است که بخشی از پروژههای مهندسی اجتماعی پس از جنگ بودهاند. در حالیکه دانشگاهها معمولاً بهعنوان محل تضارب آرا شناخته میشوند، درباره مدارس دینی این پیچیدگی به رسمیت شناخته نمیشود. هیچکس دانشگاههای غربی را با واژههایی مثل «مدرسه نفرت» توصیف نمیکند، حتی اگر با منافع نظامی یا اقتصادی گره خورده باشند؛ اما همین تعبیرات اغلب به نهادهای اسلامی نسبت داده میشود.
حوزههای علمیه، بهویژه حوزهی قم، بیش از سایر نهادهای اسلامی هدف چنین تصویرسازیهایی قرار گرفتهاند. مثلاً وقتی از قم بهعنوان «واتیکان شیعه» یاد میشود، این واقعیت نادیده گرفته میشود که حوزهی علمیه یک ساختار آموزشی متکثر است و تنها محدود به یک مرکز یا یک نوع اندیشه نیست. حوزههای دیگری مانند نجف، که رقیب تاریخی و پیشزمینهی قم محسوب میشود، و همچنین مشهد، تهران، کربلا، دمشق و بیروت هم نقشهای علمی و فکری مهمی دارند. برخلاف کلیسای کاتولیک که دستور پاپ برای همه الزامآور است، در حوزههای شیعه فقیهان میتوانند دیدگاههای متفاوتی داشته باشند و این تنوع، بهویژه در استنباط فقهی، موجب شکلگیری فضای گفتوگو و اختلاف نظر شده است.
اینکه حوزه را «قرونوسطایی» مینامند، نوعی سادهسازی و تقلیل آن به گذشتهای بسته و غیرقابل تحول است. حوزه فضایی بسته و تکراری نیست؛ بلکه با مسائل روز، تحولات تکنولوژیک، تغییرات جمعیتی طلاب و نیاز به مدارک معتبر در سطح بینالمللی درگیر است. نمونهاش تأسیس «دانشگاه بینالمللی المصطفی» است. رابطه حوزه با دولت نیز پیچیده است و میان سکوت سیاسی و کنشگری و میان الزامات محلی و جهانی در نوسان است.
در گفتمان آمریکایی، پس از انقلاب اسلامی، نوعی خصومت دائمی با علمای شیعه شکل گرفت. کلمه «ملّا» بارها بهشکل تحقیرآمیز استفاده شده است. هرچند در زبان فارسی این واژه همیشه بار منفی ندارد و بستگی به زمینه کاربرد دارد. مثلاً وقتی گفته میشود «ملا صدرا»، اشاره به جایگاه بالای علمی اوست. اما در کاربرد انگلیسی، واژه «mullah» از قرن هفدهم وارد شده و اغلب بازتاب نگاه شرقشناسانه یا لیبرالسکولار به روحانیون مسلمان است؛ نگاهی که تنوع فکری آنها را نادیده میگیرد و همه را بهشکل افرادی واپسگرا و غیرقابل درک تصویر میکند.
هرچند ادعای تزریق «ملاهای میانهرو» توسط سازمان سیا به ساختار حوزههای علمیه، چندان مستند و قابل اتکا نیست، اما بهرهگیری از نیروهای اطلاعاتی در چنین زمینههایی امری متداول است. نهادهای امنیتی آنگلو-آمریکایی همواره در حال رصد نفوذ و نقش علما بودهاند. اسناد افشاشده در ویکیلیکس نشان میدهد که ایالات متحده تحلیلهای منظمی از شخصیتها و روندهای جاری در حوزههای ایران تهیه کرده است. سفارت آمریکا در بغداد نیز تلاش داشت از طریق محدودسازی صدور ویزا برای طلاب ایرانی، ارتباط خود را با حوزه نجف تقویت کرده و از این طریق نفوذ ایران را کاهش دهد. این تمرکز بیشازحد بر تهدیدانگاری، در نهایت به برداشتهایی نادرست انجامیده و نقش آموزشی حوزهها را بهشکل اغراقآمیزی سیاسی جلوه داده است. این نهادها بهندرت با عنوان نظامهای آموزشی جدی تلقی میشوند.

در فضای عمومی، ملاها بهندرت با تولید دانش اصیل پیوند داده میشوند. با اینکه قم دارای مراکز تحقیقاتی معتبر است، وی. اس. نایپول مدعی بود که در آنجا دانشی نوین تولید نمیشود. این در حالی است که از اواسط دهه ۱۹۹۰، قم وارد فضای دیجیتال شده و فقهای آن درباره چالشهای اخلاقی زیستفناوری و ژنتیک گفتوگو کردهاند. ادوارد سعید، فقیه را «خوانندهای برجسته» میدانست که با تسلط بر سنتهای تفسیری، احکام شرعی را استنباط میکند. این سبک علمی، با الگوهایی مشابه در نهادهای مسیحی مانند فلسفه و الهیات در دانشگاههای کاتولیک همخوانی دارد و حتی از فلسفه اسلامی نیز متأثر بوده است.
یکی دیگر از کلیشههای شرقشناسانه، مفهوم «استبداد شرقی» است که حاکمان مطلقگرا را در جوامع کشاورزی به تصویر میکشد. در این چارچوب، رهبر روحانی جایگزین شاه میشود و به چهرهای مذهبی-فئودال تبدیل میگردد. عنوان «آیتالله» که در رسانههای غربی برای نخستینبار به امام خمینی نسبت داده شد، در جریان انقلاب به نمادی از سرسختی سیاسی بر پایه باور مذهبی بدل شد. این عنوان همچنان موجب سردرگمی تحلیلگران غربی است. نمونهاش آیتالله سیستانی است که با سازماندهی نیروهای رأیدهنده و شبهنظامیان، سیاستگذاران آنگلو-آمریکایی را غافلگیر کرد؛ تا جایی که برخی او را «ماکیاولیگرایانه» خواندند. حتی وقتی ملاها حاضر و فعالاند، باز هم بهعنوان بازیگرانی غیرقابل اعتماد معرفی میشوند. در رسانهها، آیتالله با ردای روحانی به تصویر تاریکی از پاپ کاتولیک شباهت داده میشود: مستبد، غیرقابل نفوذ و ناشناخته. ماکسیم رودنسون، این گروه از روحانیون را به همراه پاپهای ارتدوکس، «کهنهترین مردان دینی» نامیده است. قیاسهایی نظیر «مرجع تقلید» با اقتدار پاپی، یا دوقطبیهایی چون «سکوتگرا/فعال»، تحلیلها را به سطحیترین شکل خود فرو میکاهند.
برای شناخت حوزههای علمیه بهعنوان نهادهایی از جنس آموزش عالی، باید از لنز شرقشناسانه فاصله گرفت و در خاستگاه دانشگاهها در بسترهای اسلامی مدیترانهای بازنگری کرد. چنین بازاندیشیای، مستلزم بومیسازی آموزش و درک ساختارهای سیاسی در پس «آموزش اسلامی» بهعنوان دیگریِ نظام آموزش غربی است. حوزهها واجد سنتی غنی از مناظره، تدریس، استدلال و عقلانیتاند که در بستر فکری محلی و منطقهای ریشه دارد.
جامعهشناسی معاصر بهدنبال شکستن استثناگرایی اروپامحور[2] و عبور از دوقطبیهای سادهساز است. امروزه مطالعات حوزهی «آموزش اسلامی» از روشهایی چون تاریخنگاری اجتماعی، مردمنگاری و تحلیل متنی بهره میبرند تا پیچیدگیهای درونی این نهادها را نشان دهند. مناقشات جاری درباره روشها، متون و موضوعات درسی، از تنوع دیدگاهها و مسیرهای گوناگون تولید دانش حکایت دارد. فلاسفه اسلامی به نقد بنیانهای معرفتشناسی پرداختهاند و در گفتوگو با فضای فکری فراتر از مرزهای نهاد خود بودهاند. آنان مرزهای عقلانیتی را به چالش میکشند که موجب حذفشان از روایتهای رسمی تاریخ دانش شده است. امروز نیز بسیاری از رشتههای دانشگاهی، اروپامحوری معرفت را مورد پرسش قرار داده و در پی ایجاد چارچوبهای شمولگرایانهتر هستند.
سوءبرداشتهای رایج از آموزش اسلامی، اغلب ریشه در ساختارهای سیاسی دارند. چارچوبهای معرفتی اروپامحور، عقلانیت غیرغربی را به مرتبهای فروتر فرو میکاهند. این تمایز ساختگی با «حقیقت تجربی» غرب، سکولاریزاسیون را راهحلی جهانی معرفی میکند و از آن برای توجیه مداخلات اصلاحگرانه بهره میگیرد. بومیسازی آموزش، نیازمند بازاندیشی در مفاهیمی است که بهظاهر جهانیاند اما ریشه در زمینههای خاص دارند. همچنین باید سیاستهایی را که به حذف، تحریف یا مصادرهی دانش سنتی میانجامند، مورد نقد قرار داد.
دانشگاه غالباً بهعنوان نهادی اروپایی معرفی میشود، در حالیکه مؤسساتی چون الازهر در قاهره، زیتونه در تونس و قرویین در فاس، با پیشینهای کهنتر، تنها با برچسب «دانشگاه اسلامی» شناخته میشوند. الازهر که از قرن دهم میلادی فعال بوده، گاه قدیمیترین دانشگاه جهان خوانده میشود. این در حالی است که تقلیل دانشگاه به نهاد صرفاً اروپایی، تاریخ جهانوطنی آن را، بهویژه در بستر مدیترانهای، نادیده میگیرد.
حوزههای علمیه را میتوان شکلی جهانی از آموزش عالی دانست که ریشههای آن به مراکز علمی کهنی همچون مدینه، بغداد، حله، نجف و قم بازمیگردد. این الگو، با وجود تفاوتهای ساختاری، شباهتهایی با دانشگاههای اولیه، صومعهها و کالجهای الهیات دارد. حوزه، در مواجهه با مدرنیتهی استعماری، سنت اسلامی را بازسازی کرده و نوعی مقاومت فرهنگی در برابر سلطهی غربی از خود نشان داده است؛ اگرچه برخی عناصر مدرن را نیز در ساختار خود پذیرفته است. احیای حوزهی قم در سال ۱۹۲۱ را میتوان لحظهای گسستزا از مدرنیتهی استعماری تلقی کرد؛ درحالیکه رشد دانشگاهها در منطقه، غالباً در ارتباط با نفوذ قدرتهای خارجی یا پروژههای نوسازی پس از استعمار شکل گرفته است.
مدارس حوزوی، برخلاف نهادهای وارداتی آموزشی، پیش از مداخلات خارجی تأسیس شدهاند و در دورههای گوناگون، از جمله دوران پهلوی، به حیات خود ادامه دادهاند. حوزه همچنان نمادی از مقاومت در برابر هژمونی امپریالیستی باقی مانده است. تقلیل حوزه به ابزاری برای ترویج آموزههای جزمی، تکرار کلیشههایی است که از دهه ۱۹۸۰ و در چارچوب گفتمان «بنیادگرایی» شکل گرفتهاند.
در واقع، موضوعات درسی حوزه متنوع، پویا و محل مناقشهاند و در تعامل مستمر با سنتهای گوناگون فکری قرار دارند. این پویایی نه برای تقلید از عقلانیت غربی، بلکه برای بازتعریف حدود عقلانیت است. امروزه دانشگاههای جهانیشده، خود با خطر نوعی بنیادگرایی معرفتی روبهرو هستند که تجربهگرایی، سکولاریسم و اروپامحوری را تنها معیارهای معتبر شناخت میداند. گسستن حوزه از چارچوبهای توسعهگرایانه و نگریستن به آن در پرتو تاریخ فکری بومی، میتواند تصویری پیچیدهتر و دقیقتر ارائه دهد، حتی در مواردی که به سوی الگوهای غربی گرایش یافته باشد.

روش مباحثه، بهعنوان شیوهای دیالکتیکی در سنت آموزشی شیعه، انعکاسی از الگوی سقراطی گفتوگو است که در آن مفاهیم و معانی از خلال تعامل زبانی شفاف میشوند. این شیوه که طلاب در آن برای فهم عمیقتر متون و تمرین بر مطالب درسی به گفتوگو میپردازند، هم کارکرد آموزشی دارد و هم جنبهای تمرینی. گفتوگوهای غیررسمی، حتی در محیطهایی خارج از کلاس، از ارزش علمی آن نمیکاهند. دانشگاههای غربی مانند آکسفورد و کمبریج نیز با وجود ساختارهای آموزشی غیررسمی خود، اعتبار جهانی دارند. ساختار جامع و کلنگر مدارس آکسفورد با حوزههای علمیه، از حیث تقدم کلیت بر اجزا، قابلمقایسه است.
وقتی وی. اس. نایپول در مواجهه با حوزه، لباس طلبهها را به ردای آکسبریجی[3] پیوند داد، بهجای شناخت همارزیهای نهادی، آن را نشانهای از کهنگی دانست. او در مواجهه با طلاب پاکستانی که برای تحصیل در فلسفه اسلامی به قم آمده بودند، این سنت را منجمد و متعلق به گذشته ارزیابی کرد؛ بیآنکه به عمق مباحث فلسفی رایج در حوزه توجه کند. در حالیکه حوزهای مانند قم، در دوران معاصر، به پرسشهای نوظهور همچون اخلاق زیستی نیز واکنش نشان داده است.
در حالیکه مأموریتهای بهظاهر «انساندوستانه» غرب جای خود را به تجاوزی نسلکُشانه در غزه داده و چهره واقعی سیاستهای غربگرایانه را آشکار کردهاند، حوزههای علمیه در ایران و عراق همچنان برای ناظران مبهم و پیچیده باقی ماندهاند؛ با وجود گزارشها و تحلیلهای متعدد، قم همچنان پررمز و راز است و احیای نجف نیز نتوانسته رؤیاهای امپریالیستی امروز را محقق کند.[4]
[1] Naipaul, V.S. (1981). Among the Believers: An Islamic Journey. New York: Knopf.
[2] استثناگرایی اروپامحور به این باور اشاره دارد که تجربه تاریخی، ارزشها و نظامهای فکری اروپا معیار جهانی پیشرفت و عقلانیتاند و دیگر فرهنگها تنها در مقایسه با آنها سنجیده میشوند.
[3] «ردای آکسبریجی» (Oxbridge Robe) اصطلاحی استعاری است که به فضای دانشگاهی و نخبگان تحصیلکرده در دانشگاههای آکسفورد و کمبریج (که با هم به اختصار «آکسبریج» گفته میشوند) اشاره دارد.
[4] brill.com/view/journals/soi/aop/article-10.1163-22131418-11020002/article-10.1163-22131418-11020002.xml




